فروشگاه اینترنتی جریان کتاب
فروشگاه اینترنتی جریان کتاب
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

نگاهی به کتاب پس از بیست سال

معرفی کتاب پس از بیست سال

کتاب پس از بیست سال اثر داستانی تحسین شده سلمان کدیور نویسنده جوان شیرازی درباره قیام عاشورا است.

درباره کتاب پس از بیست سال

به راستی حسین را چرا کشتند؟ این پرسشی است که با گذشت قریب به ۱۴۰۰ سال از شهادت سیدالشهدا (ع) همچنان مطرح است. با وجود اینکه به این پرسش در طول تاریخ بارها پاسخ داده شده اما همچنان پرسشی کلیدی محسوب می‌شود زیرا تاریخ پیوسته در حال تکرار است و انسان نیز موجودی است که عبرت نمی‌گیرد. علاوه بر این همواره حاکمانی بوده‌اند که با محو کردن اصل ماجرا و پر و بال دادن به حواشی پاسخ دادن به این پرسش را به تعویق انداخته تا راحت‌تر بتوانند قدرت را حفظ کنند. با منحرف کردن ذهن جوامع از اصل موضوع که چرا حسین را کشتند در واقع انگیزه‌های قیام حسینی را محو و کم‌رنگ می‌کنند تا بیشتر بر اریکه قدرت تکیه بزنند.

درباره کتاب پس از بیست سال

سلمان کدیور در رمان پس از بیست سال تلاش کرده است تا این پرسش را پاسخ دهد و خواننده را با جواب‌هایی برای این سوال روبه‌رو کند. پرسشی که آخرین کلمات رمان بزرگ او است و کتاب با آن پایان می‌یابد.

داستانی که از کربلا آغاز می‌شود و با یک چرخش زمانی به روزگار خلافت خلیفه سوم و حکمرانی معاویه در شام می‌رسد و تصویری از آن زمان در کنار دسیسه‌ها و نیرنگ پسر هند را به خواننده نشان می‌دهد.

او به مخاطبش نشان می دهد که معاویه چگونه برای حفظ قدرتش دست به هر توطئه و حیله‌ای می‌زده تا بتواند دو روز بیشتر در جایگاه حکومت شام باقی بماند.

در واقع کدیور در این رمان ریشه و پاسخ پرسش پایانی خود را در سال‌هایی دانسته که راحت‌طلبی و زیاده‌خواهی بزرگان باعث پدید آمدن انحراف در جامعه اسلامی شد.

کدیور خواننده را به کوچه‌های شام می‌برد. مکان‌هایی که در آن جوانان شامی که روزگاری رومیان بر آنها تسلط داشتند، حالا در دوران اسلام به همان اعمال و رفتارهایی مشغول شده‌اند که قبلا بودند و تمام این‌ها از پیامدهای  حکومت بنی‌امیه است که برای حفظ قدرت و البته نابود کردن آثار اسلام، اسلام اموی رارواج دادند و آنها را از معارف ناب دینی دور نگه داشتند. معارفی که سرچشمه آن بیست و پنج سال خانه‌نشین بود ولی به دست معاویه و خاندانش چنان تبلیغاتی علیه حقیقت او شد که کسی تصور نمی‌کرد اسلام علی(ع) همان اسلام محمد(ص) باشد تا جایی که برخی در زمان شهادت امیرالمومنین در محراب مسجد کوفه، گفتند «مگر علی نماز می‌خوانده؟»

این کاری است که کدیور در داستانش انجام داده. نشان دادن تصویری از روزگار خلافت عثمان بر مسلمانان و حکومت معاویه بر شام. او در واقع به سراغ ریشه‌های آن انحرافی در امت اسلامی رفته که زمینه‌ساز به قتل رساندن فرزند پیامبر شد.

خواندن کتاب پس از بیست سال را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌های تاریخی-مذهبی را به خواندن این رمان جذاب دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب پس از بیست سال

شکسته، مضمحل و روبه‌مرگ، به خانه رسید. غلامان و ملازمان زیر بازوانش را گرفتند و به‌سختی از اسب به‌زیر آوردند. قامتش خمیده بود و چشمانش از فرط اشک سرخ و پف‌آلود، چنان‌که هرکه او را می‌دید یقین می‌کرد به داغی بزرگ و ماتمی ابدی مبتلا شده است؛ داغی که جز شیون آرامش نمی‌کرد و جز مرگ شفایش نمی‌داد. در روزی که تمام دمشق در جشن و سرور و پایکوبی غرق و تمام خانه‌ها و خیابان‌ها زینت شده بود، عمارت او تنها نقطهٔ شهر بود که صدای ناله و شیون و عزا از آن به گوش می‌رسید.

ناامید به اطرافش نگاه کرد. هیچ‌کس به‌استقبالش نیامد بود. چه از اشراف و بزرگان شهر که همیشه با چاپلوسی احاطه‌اش می‌کردند و چه از مردم عادی که او را به‌خاطر پدرش دوست می‌داشتند. هیچ‌کس نبود تا خود را در غمش شریک بداند و به او تسلّی خاطر بدهد. آنانی که سال‌های سال از قدرت و نفوذش بهره‌ها برده و کسیه‌ها دوخته بودند. امّا آنان حق داشتند. اگر فرزندان یکی از آن‌ها هم در کربلا، آن‌هم در سپاه حسین کشته می‌شد، او نیز چنین رفتاری پیشه می‌کرد. در شام چه کسی بود که برای تسلّی مردی داغدار، حاضر به خریدن خشم یزیدبن‌معاویه باشد؟

در این مدت که از کربلا بازگشته بود، حتی لحظه‌ای آرام‌وقرار نداشت. داغی که بر جگرش وارد شده بود ازسویی و خواب‌های پریشان و کابوس‌های ویران‌گر ازسوی دیگر، روح و روانش را آماج خود گرفته بودند. پیوسته تصویر حسین درنظرش مجسم می‌شد که طفل چندماههٔ خود را به آسمان گرفته بود تا او را بر شامیان شاهد گیرد و تیری که پُرضرب و پریشان بر گلوی آن طفل نشست و خون او که حسین به آسمان می‌ریخت؛ لحظاتِ به‌خون‌افتادن برادر و برادرزادگانش که در دریایی از سپاه شام رجز می‌خواندند و شمشیر می‌زدند و لحظهٔ پیوستن ابراهیم به آنان؛ لحظه‌ای که شمر چون حریف آنان نشد، فرمان داد چهارصد تیرانداز آنان را هدف قرار دهند و بر بدن‌های آنان اسب بدوانند.

آرام و خمیده به عمارت داخل شد و انبوه غلامان و کنیزان را دید که لباس عزا به تن کرده و شیون‌کنان به خود لطمه می‌زدند و صورتشان را خونین می‌کردند. آیا چنین سرنوشتی را به خواب هم می‌دید؟ و چنین فاجعه‌ای را تصور می‌کرد؟ آرام‌آرام قدم برداشت و درمیان ناله‌های جان‌گداز داخل شد. ماریه را دید که در جمع زنان، بدون این‌که اشک بریزد یا ناله سردهد، مات و مبهوت چون مجسمه‌ای به او خیره شده است. به‌سختی به پاهایش فرمان حرکت داد و پیش رفت. زنان با دیدن او از جای برخاستند، پشت سر ماریه نشستند و شیون ازسر گرفتند. زن، سرد و خشک و بی‌مقدمه گفت: «با فرزندم چه کردی زید؟ چرا او را با تو نمی‌بینم؟»

پس از بیست سال
خرید اینترنتی در بزرگترین فروشگاه آنلاین کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید