ویرگول
ورودثبت نام
jasminsirat991
jasminsirat991
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

خواب

امشب دلم برایت تنگ شد
قدر تمام روزگارانی که دستت در دستم
دیگر در هیچ خیابانی دیده نشد
قدر تمام روزهایی که
کافه ای ما را کنار هم ندید
دلم برایت تنگ شد
اندازه ی همه ی روزهای بارانی
و دونفره که ما هیچ کداممان
ندیدیم
دلم برایت تنگ شد
اندازه ی تمام فاصله هایی که تو
اجبار کردی بر من

سهم من از تو
فقط دیدن خواب هایی شده
که دیگری را به آغوش میکشی
و من تورا دست
او میسپارم

سخت بود حتی به خواب بگویم
تروبه خدا مراقب عشق من باش



شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید