صدای خوردن قطرات باران در بامداد ۲۸ فروردین ۱۴۰۰ و افکاری که به سراغ یک آدم ِ منفعل میاد که هزارتا فکر مختلف در مورد خودش و آیندش و اطرافیانش و خونوادش داره و به اپیزود دستمال کاغذی که مربوط به حساسیت بهاری است گوش میده با اینکه نه آلرژی به فصلی داره نه به چیز دیگه . ناتوان در فکر ، حتی ناتوان به فکر در مورد انتخاب یک پادکست مورد علاقه .
چیشد که به اینجا رسید .
اینقد زندگی براش ول شده که ناتوانی براش انتخاب نیست ، خط ممتد روزگارشه .
بعد از این چند خط به خودش میاد و میره سمت فرزین رنجبر و اگزیستانسیال .
اپیزود به آسمان نگاه کن انتخاب میشه
همزمان بارون قطع میشه
وسط خروپوف سه تن ِ خونی ، کف ِ زمین دراز میکشه و چشاشو میبنده و اپیزود ۴۲ ام رو گوش میکنه .
آشنایی زدایی
تنهایی اگزیستانسیالی
از عصر درگیری عجیبی بین دنیاهاش بوجود اومده بود
هستی و نیستی
این اپیزود خوب بود
آزمایش یالوم بهش یاد داد که خودشه ، تنها .
آزمایش یالوم ، بدون فکر اونو از دنیاهای درگیر شدش میاره بیرون .
به شما میگم تا شاید به شما هم کمک کنه بدونین کجای دنیاتون وایستادین .
چندتا کاغذ بردارین تیکه کنین به اندازه ی جا شدن جا شدن چند کلمه .
رو هر تیکه کاغذ اونچیزی که هستین رو بنویسین
مثل یک نقاش مثل طرفدار یک تیم مثل پدر بودن مثل ...
حالا از بی اهمیت ترینشون براتون
یکی یکی پاره کنین
نقطه ی عجیبی داره
به نقطه ای میرسین که متوجه بودن میشین .