ویرگول
ورودثبت نام
جواد ماهر
جواد ماهر
جواد ماهر
جواد ماهر
خواندن ۱ دقیقه·۲ روز پیش

ناگهان، زلزله

مانور زلزله برگزارکردیم. بی خبر، بی هماهنگی. روزی که مانور بود کاری نکردیم. واقعیت بی خبر ماندیم. روز بعد با معاون آموزشی و مربی بهداشت حرف زدیم. گفتیم این همه سال آموزش داده ایم. معلم ها و دانش آموزان هر سال در این باره شیده اند، و آموزش دیده اند. امسال بی خبر و ناگهانی زلزله را بیاوریم؛ ببینیم چه گونه عمل می کنیم. اواخر زنگ سوم دو تا بلندگو توی راهرو گذاشتیم. ده پانزده دانش آموز فرستادیم جلوی در کلاس ها. پشت در هر کلاس یکی دو نفر. فقط کلاس اولی ها و معلم شان را باخبرکردیم. گفتیم بار اول شان است، نترسند. یک دو سه، صدای آژیر پخش کردیم، و دانش آموزانی که جلوی درها ایستاده بودند با داد و فریاد به در کلاس ها کوبیدند. زلزله ای شد. دانش آموزان و معلم ها نسبتن خوب عمل کردند. اول، پناه گیری و پس از آژیر، ترکِ کلاس ها. دانش آموزی گفت: "فکر کردیم اسرائیل حمله کرده."یکی از معلم ها بدجوری ترسیده بود. گفت: "اگر کسی سکته می کرد؟!" گفتم: "زلزله همین است. خبرنمی کند. باید تمرین کنیم آماده باشیم." دانش آموزی گفت: "چرا خبر ندادید؟" گفتم: "زلزله ی واقعی خبرنمی دهد." عکس هایی از زلزله ی "بم" دارم. آن زلزله هم بی خبر و ناگهانی آمد. قبلش حتا به کلاس اولی ها هم خبرنداد. آن عکس های وحشتناک را باید ببرم مدرسه.

دانش آموزانزلزلهبحرانبم
۳
۰
جواد ماهر
جواد ماهر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید