«یکرابطهایدهآل که میتوان به آن افتخارکرد
فراتر از پیمان ترکنمچای و عهدنامه گلستان است که آدم در آن تکه ای از جغرافیا جسم و روانش را به نام شخص دیگری سند بزند
اینکه آدم کسی روفقط برای خودش بخواهد اصلا چیز بدی نیست.
?اما اگر بخواهی حد و مرز تعیین کنی و خط قرمز بکشی درشتی کنی ویا حتی قهر کنی که چرا فلان فامیل یا آشنا و غریبه رو در پیج اینستاگرامت داری و آمار تک تک افرادی که به او که به او پیام میدهند را داری اصلا نشان دهنده حواس جمعی تو نیست...
?اوایل شاید قربان صدقه این غیرت تو شود و تو هم کلی خوش خوشانت شود.
اما پس از مدتی فردی که تا این حد مورد توجه قرارش دادی احساس حبس می کند.
?عمق فاجعه! اینجاست که ...
تو فقط قصد داشتی عشقت را برای خودت نگه داری اما کار به جایی رسیده است که او حس زندانی تو بودن را دارد. و کدام زندانی را دیده ای که فکر و خیال آزادی را نداشته باشد.
?کاش بین ما جا بیافتد که گاها فاصلهای بگیریم، گاها طرفمان را باز بزاریم و بعد ببینیم که او به سمت ما بر میگردد یا نه
باید قبول کرد که عشق مالکیت نیست که تو به کسی بگویی ببین تو فقط مال منی نه این اصلا درست نیست.
?پس عشق چیست؟
عشق این است که طرف تو اگر هزاران رنگارنگ تر و برتر از تو را ببیند باز هم خودش را متعلق به تو بداند.
میدانستی که از زمین تا آسمان بین مالکیت و تعلق تفاوت وجود دارد.
بد نمی شود اگرگاهی درهای رابطه را باز کنی، این پرنده اگر جلد تو باشد پریدنی نیست.
«ارشیا پزشکی»
بازنویسی از متن پریسا پناهی