انسان های عادی؛ عادی زندگی می کنند و خانواده تشکیل می دهند و ارتباطات معمول خود را دارند و برای تامین زندگی خود در سرتاسر عمربه یک تلاش بی وقفه برای تامین نیازهای زندگی دست می زنند. حال تصور کنید این انسان عادی در یک بستر و یا اجتماعی قرار گرفته است که برای تامین نیازهای خود گریزی جز همرنگ شدن با انسان های اطراف خود ندارد. حال تصور کنید یک حکومت چنان فضای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را بسته و هراسناک و رعب انگیز می کند که انجام هر عمل شرورانه ای ممکن می شود و انسان های عادی برای تامین منافع زندگی خود تنها راه چاره را در پیروی کورکورانه و تقلید وار از ایدئولوژی ها حاکم می بییند. به همین دلیل است که این انسان چنان در آن پیروی غرق می شود که تنها دید او دستورات حاکمان می شود چرا که عملا با این دید تقلید وار تفکر را از دست می دهد. اگر به چنین شخصی حتی قتل هم داده شود او به راحتی انجام می دهد چرا که قوه عاقله را از دست داده و تنها دستورات را می بیند، هر چند وی شخصی مهربان، باوجدان، دارای عاطفه باشد اما به دلیل عدم رشد فکری و اجتماعی چنان خود را همرنگ جماعت ساخته است که خود را طرف حق می بیند و خود را برای انجام هر کاری محق می داند.
در سیستمی جنایت کار که انجام اعمال اعتراضی و اصلاحی وجود ندارد و قدرت فکر را می گیرد و بستری را فراهم می کند که انسان های عادی برای زنده ماندن چاره ای جز اعمال هیولانه را ندارند؛ به همین دلیل است که ما در حکومت فاشیست هیتلر و یا در رژیم استالین؛ مخوف ترین انسان های عادی را می بینیم که تبدیل به شرورترین انسان های زمان خود شده اند .
دوستانی که می خونند؛ حتما کامنت بذارید نقد و یا سوال باشه خیلی خوشحال میشم