گروه اول: هوش تحلیل کننده ی نمادها
در طبیعیت چیزی به نام رادیکال 2 وجود ندارد، از کلمات هم خبری نیست. این صرفا یک قرار داد است که موجودی که دو بال دارد و پرواز میکند را پرنده بنامیم، قراردادی که در سایر زبان ها هم اعتبار ندارد. قواعد زبانی که با آن تکلم میکنیم، ریاضیات، فلسفه، مدل ها و فرمولهای فیزیک و بسیاری از علوم در واقع نمادهایی هستند که انسان ها برای فکر کردن و تبیین واقعیت از آنها استفاده میکنند، نمادهایی که در طبیعت وجود خارجی ندارند. بسیاری از افراد در درک، تحلیل و استفاده از این نمادها مهارت خاصی دارند .
این مهارت ها دقیقا همان چیزی است که موفقیت های تحصیلی در مدارس و دانشگاه های امروزی را حاصل میکند به همین دلیل جامعه آن را هوش اصلی و شاید تنها گونه ی هوش میپندارد. این مهارت ها شامل دو دسته ی کلی زیر است .
1- هوش سعدی
البته گاردنر آن را "هوش زبان شناختی یا کلامی" مینامد ولی احتمالا سعدی نمونه ی تمام عیاری از این هوش است. کسی که میتواند ایده های پیچیده را به خوبی بیان کند، در چینش کلمات، جمله بندی ها و استفاده از زبان ماهر است، زبان های خارجی را به سهولت و سرعت یاد میگیرد و به گفتگو علاقه مند است واجد هوش زبان شناختی طبقه بندی میشود. این افراد به اصطلاح با واژه ها به خوبی ور میروند.
زیر پستهایشان کامنت های "چه خوب نوشتین"، "مرحبا به قلمتون استاد" و از این دست توصیفات درج میشود. در محاورات روزمره به "آدم سر و زبان دار" شناخته میشوند و با سخنرانی و داستان گویی راحت اند. حتی اگر حرف مهمی برای گفتن نداشته باشند یا منطق صحیحی در کلامشان نباشد با چرب زبانی و چرب نویسی توجهات را جلب میکنند.
تنها مزیت این هوش نویسنده یا شاعر یا سخنور ماهر شدن نیست، وجود هوش سعدی کمک میکند در هر شغلی که به تعامل نیاز است موفقیت های مهمی کسب کنید. اگر فروشنده هستید در جلب نظر خریدار و اگر کارمند هستید در متقاعد کردن رئیستان موفق تر خواهید بود. این هوش در محیط های کاری آنقدر مهم است که به قول گاردنر کمک میکند حتی بدون تلاش هم موفق شوید !
2- هوش دکارتی
دکارت نمونه ای بی نقصی از هوشی است که گاردنر آن را "هوش منطقی-ریاضی" نامیده است. او هم در فلسفه و هم در ریاضیات یک نابغه ی مسلم بود. از عنوان این هوش پیداست که دو مهارت کلی را شامل میشود.
هوش ریاضی توانایی تحرک آسان در دنیای اعداد و درک مدل های ریاضیاتی است. برای ریاضیدانان و حسابدارها این هوش از نان شب واجب تر است.
هوش منطقی هم توانایی کشف روابط، تحلیل شرایط، حل مسئله، تقسیم بندی اطلاعات، ایجاد نظم در مفاهیم ذهنی، استفاده از زنجیره های استدلالی و فکر کردن ضابطه مند است. این مهارت ها برای مدیران، فیلسوفان، مهندسین و تحلیلگران ضروری است .
پ.ن:
تا همین جا و در مورد این دو نوع کلی از هوش میتوان نمونه هایی را نشان داد که فاقد یکی از مهارت ها هستند اما در دیگری توانمند اند. شاید به همین دلیل باشد که وقتی با منطق به سراغ بسیاری از نوشتجات میرویم به رغم جذابیت صوری آنها، جوهره و کنه پیامشان اساسا صحیح نیست. شریعتی شاید نمونه ی خوبی برای این گروه از نویسنده ها در زبان فارسی باشد.
خوب حرف زدن لزوما به معنای حرف خوب زدن نیست و حرف خوب زدن هم؛ خوب حرف زدن را تضمین نمیکند. چه بسا برعکس، مهارت در استفاده از تکنیک هایی که نوشتجات ادبی را جذاب میکند، مانند استعاره، اغراق، تشبیه و ... درست عکس بیان موشکافانه ی حقیقت عمل میکنند. دیدن یک شباهت کوچک و ندیدن دنیایی از تفاوت ها .
بی دلیل نبود که نظامی هم به فرزندش گوشزد میکرد "در شعر مپیچ و در فن او/ چون اکذب اوست، احسن او"!
https://goo.gl/vQC3jb
https://goo.gl/P97qmw
https://goo.gl/rkjkYZ
https://goo.gl/v3rLCx
https://goo.gl/FtHvEd
© منتشر شده در ویرگول با اجازه مولف