دوباره زُل زدم، چشمت عجب آرامشی دارد!
و طرز دیدنت با غیر فرقِ فاحشی دارد
منِ آواره و تنها، تو اما دخترِ شاهی
کجا سلطانه با درباریانش سازشی دارد؟
برایم آرزو کردی… سلامت باش، بیغم باش!
مگر دور از تو این عاشق بگو آسایشی دارد؟
تو از نسل بشر یا نه .. خدایا من نمیدانم
همین حلِ معمای عجیبت چالشی دارد
چه کردی با دلِ بیچارهی عاشق که هر لحظه
نرو، لطفا بمان و التماس و خواهشی دارد