میخواهم امشب با تو در پرواز خوانم
در اوج بیپروای شب آواز خوانم
پلکت بهم میخورد میگفتم خدایا
این صحنه را جانی به هر آغاز خوانم
افسونگری را چون هنر در چشم دانم
طرح نگاهت را فقط طناز خوانم
خندیدی و استاد جان در باغ میگفت
هستی ملک یا من تو را اعجاز خوانم؟
تو از تمام آفرینش سیر کردی
هر چه به غیر از خالقت اغماز خوانم