جای پا جویان·۱ سال پیشنرفته راهعزاداری ایران باستان آدمها تک تک از راه میرسند، صداهایی می شنوند و تلاش می کنند، هم آهنگ، اونها را بزرگ و بزرگتر کنند. حرفی نمی زنند، اما ب…
جای پا جویان·۱ سال پیشاسراف و سلطهماشین اول گفت نه، دومی هم، سومی یک بوق زد و عصبانی، پسر را عقب فرستاد. شیشه-شور در دستش آویزان شد. بی خیال بقیه، بین ماشینها
جای پا جویان·۱ سال پیشچمران، یک مساله«چمران، تمرینهایی حرفه ای داشت، برای کم خوابیدن.» صادق طباطبایی، این را با برقی در چشمهایش، تعریف می کرد. بعد، پُکی به سیگار زد و ادامه داد…
جای پا جویان·۱ سال پیشبهشت، برف ندارد.دیوارهای اوین از خوابگاه بهشتییقه ی معلم دینی ها را می گرفتیم و می گفتیمیعنی بعدش چی میشه؟بهشت، ابدیت بود. نه فقط یک ناتمام زمانی، یک کمال…
جای پا جویان·۴ سال پیشهَمدودیاین بار امیرخانی در چنگ ماست ?. هر بار می گفتیم: استاد! این خود تویی، قهرمانِ من او، ارمیا، بی وتن، پیر کوه رهش، همه بخشی از خود تو اند. می…