آبشار ویسادار در 15 کیلومتری شهر پره سر رضوانشهر واقع در استان گیلان، آبشاری منحصربهفرد، جذاب و متفاوت است. بر خلاف سایر آبشارها، راحت ترین راه برای دیدن این آبشار به گونه ای است که ما مشرف به آن قرار می گیریم و دسترسی به قسمت پایینی آبشار قدری دشوار است. دیدن شکوه و عظمت آبی خروشان از روی پلی که در بالای آن قرار گرفته، بسیار دیدنی است؛علاوه بر آن زیبایی منطقه ای که این آبشار در آن واقع شده، جاده باریک و جنگل های انبوه اطرافش بسیار بیاد ماندنی است.
برای سفر رفتن بهتر است با برنامه ریزی قبلی و با درنظر گرفتن همه جوانب عازم شوید. گاهی تنها سفر رفتن، گاه همراه با خانواده و در بسیاری از مواقع نیز به همراه دوستان راهی سفرهای چند روزه شدن لذت بخش است. جذابیت سفر مسیر آن است و به همین دلیل سفر با وسیله شخصی ترجیح اکثر افراد است؛ چراکه در این شرایط موقعیت کافی برای لذت بردن از جاذبه ها، استراحت های کوتاه بین راهی وحتی ثبت لحظات به صورت عکس و فیلم فراهم است. سفر به بندر انزلی در استان گیلان انتخاب خوبی برای آشنایی کامل با این شهر، مسیرها و محل اقامت، رستوران ها و مراکز خرید، دریا و جنگل می باشد.
هنگامی که برای یک سفر چند روزه عازم شمال شده بودم برنامه خاصی برای فردا نداشتم به همین دلیل در جستجوگر گوگل مناطق دیدنی اطرافم را پیدا کردم. بعد از بررسی چندین گزینه، اتفاقی طالب دیدار آبشار ویسادار شدم که خیلی هم از من دور نبود. درباره این آبشار جز چند عکس و اینکه در رضوانشهر واقع شده، اطلاعاتی نداشتم اما به طور خاصی مصمم به رفتن بودم. مسیر نزدیک بود و هیجان دیدن مناظر زیبای جدید آن را کوتاه تر هم می کرد. طبق عادت صبح زود بیدار شدم، به حیاط هتل رفتم تا هم به ماشین رسیدگی کنم و هم کمی قدم بزنم.
حلزون های بسیار زیادی در باغچه ها به چشم می خوردند و من دقایقی را فقط به تماشای آن ها گذراندم. گل ها، حشرات و حتی شن ها بسیار زیباتر از همیشه به نظر می رسیدند؛ تا جایی که فکر می کردم که اگر هیچ جای دیگری هم نروم، من با دیدن همین صحنه ها سهمم را از این سفر گرفته ام. بعد از صبحانه به سمت رضوانشهرحرکت کردم. خیلی زود رسیدم و به راحتی تابلویی که جاده آبشار ویسادار را نشان می داد پیدا کرده و وارد جاده شدم. اوایل جاده بودم که احساس کردم چقدر این جاده خلوت و بکر است. جاده بسیار باریک، ساکت، سرسبز و متفاوت بود. چند کیلومتری جلو رفته بودم که کم کم از آن همه سکوت و خلوتی احساس خطر کردم. از دوستم سوال کردم که آیا میدانی چند کیلومتر راه داریم یا نه و او گفت که روی تابلو نوشته شده بوده 15 کیلومتر. با احتساب من، ما فقط 7 کیلومتر از راه را آمده بودیم. این اولین بار بود که در کل سفرهایم، جاده ای توانسته بود من را به وحشت بیاندازد تا جاییکه دودل بودم که جلو برویم یا برگردیم و آبشار را فراموش کنیم. بالاخره حس ماجراجویی بر حس ترس غلبه کرد و هر طوری بود، مسیر را طی کردیم.
در طول مسیر، پیاده و سواره های انگشت شماری را دیدیم و تازه متوجه شدیم که خلوتی جاده به آن زیبایی که مشخصا توریستی نیز بود، به دلیل ماه رمضان است. به هر ترتیبی بود، به پایان مسیر رسیدیم که بعد از آن دیگر جاده آسفالت نبود و با دیدن تعدادی افراد بومی و چند ماشین پارک شده، متوجه شدیم که آبشار بسیار نزدیک است. حتی موقع پیاده شدن از ماشین هنوز احساس ترس با ما همراه بود. جاده بسیار دیدنی و انبوهی از جنگل ها و سکوت و خلوتی غیرعادی تاثیر خاصی روی ما گذاشته بود و این خود، دیدار آبشار را برایمان جذاب تر می کرد. با اضطراب و با احتیاط مسیری را که حدس میزدیم به آبشار برود دنبال کردیم. از کنار جاده، پله های سنگی دیدیم که مسیر پیاده رو بود و از طریق آن به پل فلزی می رسیدیم که دقیقا مشرف به این آبشار با شکوه بود. در واقع ما بالاتر از آبشار بودیم و باید اقرار کنم که صحنه ای ناب، نادر و خارق العاده ای پیش روی چشمانمان بود.