محمد جلوانی
محمد جلوانی
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

در لزوم داشتن سلیقه

استفاده از هر چیزی در زندگی روزمره

علاوه بر نیاز به شناخت نسبت به آن چیز

-چیز را به عنوان یک اسم عام که شامل موارد متعددی

از اشیا تا رفتارها و حتی افکار می‌شود، به کار می‌برم

هر چند تمرکزم بیشتر روی اشیا است-

و نحوه‌ی استفاده از آن

نیاز به داشتن مقداری سلیقه در استفاده از آن هم دارد.

قضیه را خیلی پیچیده نمی‌کنم و با مثال توضیح می‌دهم.

شما درخانه‌ای زندگی می‌کنید.

علاوه بر دانستن این که چگونه از خانه‌تان استفاده کنید که بهترین بهره را برده باشید

و سلامتی و رفاه خود را در آن تأمین کنید

در انتخاب وسایل مورد استفاده و رنگ و چیدمان آنها سلیقه به خرج می‌دهید.

در انتخاب خودرو، لباس و دیگر چیزها هم همینطور.

بعضی چیزها خیلی رو و در معرض دید هستند

و در صورت فقدان سلیقه در استفاده از آنها

سریع به چشم می‌آیند

ولی بعضی چیزهای دیگر کمتر این حالت را درند.

به هر حال ما مدام در حال انتخاب چیزها، حالت‌ها و رفتارهای خودمان هستیم

و دائماً باید سلیقه به خرج دهیم.

داشتن سلیقه به معنای زیاد خرج کردن نیست. گاهی سادگی نهایت سلیقه است.
داشتن سلیقه به معنای زیاد خرج کردن نیست. گاهی سادگی نهایت سلیقه است.


اما این سلیقه چیست؟

آیا این که من بنا بر ذوق شخصی خود به انتخاب دست بزنم

نشان سلیقه‌ی من است

و با این توجیه هر نوع انتخابی می‌توانم داشته باشم؟

یعنی هر نوع انتخابی داشته باشم

صرفاً بنا بر این که دلم خواسته است

موجّه است؟

پاسخ قطعاً منفی است.

چرا که ما در یک جامعه زندگی می‌کنیم.

جامعه برای برقرار ماندن منطق و اصولی دارد.

انتخاب‌های ما هم ریشه در فرهنگ ما دارد.

جامعه دارای فرهنگی است که باید اصول آن مراعات شود.

ثانیاً ممکن است انسان، خودخواه و تنبل و دارای صفات ناپسند دیگری هم باشد

و اگر صرفاً به آن چه دلش می‌خواهد بسنده کند

ممکن است حقوق دیگران را پایمال کند.

مثلاً دیر به دیر حمام برود

و بوی بدنش

و لباس نامناسب و کثیفش دیگران را آزار دهد

ولی برای خودش بسیار خوشایند باشد.

با این توجیه که این جوری راحت‌ترم،

سلیقه‌ی من این است و به دیگران ربطی ندارد.

معلوم است که این نوع رفتار درست نیست

چون باعث آزار دیگران می‌شود.

شاید پنداشته شود

در حیطه‌ی امور شخصی تا جایی که موجبات ناخوشایندی دیگران فراهم نشود

هر کس هر طوری می‌تواند رفتار کند.

مثلاً در خانه‌ی خود زیرپوش پاره بپوشد

یا خانه‌اش را تمیز نکند و ... .

اما با کمی تأمل معلوم می‌شود که این حالت نیز باید اصلاح شود

چرا که هر چند کسی مستقیماً با این رفتار شخص ارتباط و برخورد ندارد

اما این نوع انتخاب عملاً روی سلیقه و رفتار بیرونی شخص هم اثر می‌گذارد

و به رفتار جمعی سرایت می‌کند.

در گفتمان فعلی جامعه‌ی ما

- هر چند این مسئله روز به روز دارد کم‌رنگ‌تر می‌شود-

اصالت با کارکرد است.

یعنی من ماشینی می‌خرم که خوب کار کند.

خانه‌ای تهیه می‌کنم که بهترین استفاده را با کمترین هزینه برایم داشته باشد.

لباسی که در نسبت قیمت و کیفیت به صرفه‌تر باشد

و ... .

در این میان به علل مختلف

از جمله کم بودن گزینه‌های قابل انتخاب

سلیقه فدا می‌شود.

اما علاوه بر کم بودن گزینه‌ها و اجبار در انتخاب و ...

یک مورد دیگر هم در این بی‌سلیقگی مؤثر است

و آن پرورش نیافتن سلیقه است.

در زمان تحصیل و بعد از آن به ندرت سلیقه‌ی ما را پرورش داده‌اند.

نه تنها آموزش و پرورش سلیقه‌ی ما را پرورش نداده است

که اگر کسی خوش سلیقه بوده و می‌خواسته است

ذوق و سلیقه‌ی شخصی‌اش را پرورش دهد

منبع و مرجعی برای یادگیری نداشته است.

این مسئله همان طور که اول بحث گفتم

شامل چیزهای مختلفی می‌شود.

از نوع لباس پوشیدن و حرف زدن بگیر تا

مرتب کردن روی میز کار و شکل غذا خوردن و انتخاب عطر و ... .

مسلماً در طول زندگی خود و تحت تأثیر فرهنگ و اطرافیان و آموزش‌های غیررسمی چیزهایی یاد گرفته‌ایم

و بر اساس آنها سلیقه‌ای پیدا کرده‌ایم

اما این کفایت نمی‌کند.

ما به صورت روزمره در جامعه‌ی خود شاهد بی‌سلیقگی‌های متعدد هستیم.

انباشت این بی‌سلیقگی‌ها اعصاب ما را به هم می‌ریزد.

تمرکز ما را کم می‌کند

و حتی باعث ناکارآمدی ما می‌شود.

فضای شهری ما آشفته و بی‌سلیقه است.

نوع پوشش، بو و رنگ‌های اطراف ما بی‌سلیقه و آشفته است.

نشان فرهیختگی، ذوق‌ورزی و اعمال سلیقه در زندگی روزمره‌ی ما خیلی کم دیده می‌شود.

دوری ما از هنر نیز به این مسئله امن می‌زند

و بدترش می‌کند.

اما حال چه باید کرد؟

مسلماً اولین قدم این است که از خودمان شروع کنیم.

سعی کنیم سلیقه داشتن را بیاموزیم.

فرهیخته‌تر رفتار کنیم.

هنر را به زندگی روزمره‌ی خود تسرّی دهیم.

اکتفا به کارکرد ظاهری نکنیم و به ذوق زیبایی‌شناسانه‌ی خود هم اهمیت بدهیم.

منابعی که ذهن و روح ما را پرورش می‌دهند تا انتخاب‌های بهتری داشته باشیم

پیدا کنیم

و به خودمان آموزش دهیم.

یاد بگیریم که باسلیقه‌تر باشیم.

یاد بگیریم که با انتخاب‌های خود دنیای اطراف‌مان را زیباتر کنیم.

و در مرحله‌ی بعد

اگر امکانش را داریم

این را به دیگران هم یاد بدهیم.

در مرحله‌ی بعد اعمال سلیقه‌ی درست و سالم در عرصه‌ی عمومی را مطالبه کنیم.

از مسئولان بخواهیم که برای ما شهری زیباتر، مدرسه‌ای زیباتر، فضاهای عمومی زیباتر و ... ایجاد کنند.

درست است که بعضی از ابعاد این مسئله به پاکیزگی برمی‌گردد

اما بعضی دیگر صرفاً نشأت گرفته از سلیقه‌ی درست است.

تأثیر سلیقه را در داشتن جامعه‌ای بهتر دست کم نگیریم.

آموزش پرورشسلیقه
در حال و هوای فرهنگ، ادبیات، معرفی و نقد کتاب.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید