چه در انسان و چه در غیرانسان
ظاهر و باطن
«معمولاٌ» بر هم اثر میگذارند.
تمام حرفی که میخواهم بزنم در همین «معمولاً» نهفته است
چون این اتفاق همیشه نمیافتد.
گاه هست که ظاهر و باطن چیزها و افراد به هم چندان شبیه نیستند
یا بر هم اثر زیادی نمیگذارند
یا به نحو عمدی ظاهر با باطن تغایر پیدا میکنند.
مثال واضح و گلدرشت این موضوع ظاهر و باطن انسانهای اهل ریا است.
در اصل انسان انتظار دارد آدمهایی که «ظاهر الصلاح» هستند باطن نیکویی هم داشته باشند
ولی هستند افرادی که با داشتن باطن فاسد
ظاهر خود را چنان تا ظن نیکو بر آنها برود.
شاید باطن آنها چندان بد هم نباشد
یک انسان معمولی با روزگار معمولی باشند
که به خودی خود چندان عیبی هم ندارد
اما همین که خود را بهتر از چیزی که واقعاً هستند نشان میدهند
باعث فساد است.
این موضوع را میتوان
مسامحتاً
حتی به اشیاء
یا جانوران نیز تعمیم داد.
مثالش میتواند قارچ سمی یا مار خوشخط و خال سمی باشد.
یا غذایی که ظاهر زیبایی دارد اما مسموم است
و ... .
البته واضح است به علت اختیار گستردهتری که انسان در حیات خود دارد
اختلاف ظاهر و باطن در انسانها بسی بیش از دیگر موجودات است.
نتیجهی کلی حرفم این است که برای قضاوت در مورد چیزهای گوناگون
هر چند اولین قدم ما دیدن ظاهر آن چیزها و اشخاص است
و طبیعی است که توقع داشته باشیم
آنچه در ظاهر میبینیم بازتاب باطن و درون آن چیز و شخص باشد
اما این داوری همواره درست از آب در نمیآید.
پس نیاز است در داوریهایمان دقت بیشتر داشته باشیم.
اما نکته جنبی و مهم قضیه این است که ما از داوری رهایی نداریم.
این که میگویند دیگران را قضاوت نکن
به نظر من
حرف چندان بجایی نیست.
ما نمیتوانیم دیگران را
-چه چیزها و چه اشخاص-
قضاوت نکنیم.
ما هر چه را میبینیم
میشنویم
میچشیم
لمس میکنیم
و بو میکشیم
ناخودآگاه قضاوت میکنیم.
تکرار میکنم
ما نمیتوانیم قضاوت نکنیم
اما میتوانیم این را لحاظ کنیم
که قضاوت ما بر اساس یک سری شواهد ظاهری
و ناکافی است.
چه بسا اگر بیشتر از موضوع اطلاع پیدا کنیم قضاوت ما تغییر کند
و حتی ضد قضاوت پیشین ما شود.
این برای من یک اصل کلی شده است که هر چه بیشتر نسبت موضوعی اطلاع و آگاهی کسب کردهام
ضمن این افزایش آگاهی
دیدگاه من
و قضاوت من
هم تغییر پیدا کرده است.
یک مثال بزنم:
ممکن است شما در خیایبان فردی را با لباس کار چرب و روغنی ببینید.
قضاوت اولیهی شما احتمالاً این است که این شخص
یک مکانیک است.
یک مکانیک با لباس کار.
و طبق شناخت و تجربهتان
باید آدم چندان تحصیلکردهای نباشد.
احتمالاً خیلی آدم باکلاس و با پایگاه اجتماعی بالا هم نخواهد بود که با چنین لباسی در شهر تردد میکند.
کمی او را دنبال میکنید و میبینید
-در اصل پس از چندی متوجه میشوید-
که این شخص به مکان نامعلومی روانه است.
باز هم او را دنبال میکنید
با کمال تعجب میبینید که او به بیرون شهر
و به طرف جایی در حومه شهر که هلیکوپتری در زمینی باز نشسته است
میرود.
پس از کمی تحقیق متوجه میشوید که این شخص
یکی از برجستهترین خلبانهای کشور است
که هلیکوپترش نقص فنی داشته است
و ایشان با مهارتی مثالزدنی توانسته است آن را به سلامت فرود آورد.
سپس به شهر آمده است تا با استفاده از تعدادی وسیله و قطعهی موجود در بازار
هلیکوپتر خود را تعمیر و برای پرواز و بازگشت به آشیانه و تعمیر اساسی
آماده کند.
اتفاقی که کار هر کسی نیست و مهارت و شناخت بالایی میطلبد.
این انسان از بس متواضع و خاکی بوده است جای درخواست کمک و دفع وقت
خودش در پی تهیه وسایل و قطعات لازم برآمده است
و اکنون سر و وضع یک مکانیک خسته و کثیف را پیدا کرده است.
میبینید که قضاوت ما چقدر تغییر کرد.
پس نمیتوان بر اساس نظر اول و شواهد ظاهری موجود داوری و قضاوت نهایی انجام داد.
شاید ما انسانها به خاطر محدودیتهایمان کلاً هیچوقت نتوانیم قضاوتمان را نهایی کنیم.
فقط میتوانیم قضاوتمان را صحیحتر و به حقیقت نزدیکتر کنیم.
اما آنچه گفتم ما از قضاوت کردن رهایی نداریم چیز چندان بدی نیست
و شاید در بسیاری جاها حتی لازم باشد ما به قضاوت اولیه و ظاهری خود اهمیت بدهیم.
باز هم یک مثال دیگر:
فکر کنید در پیادهرو خیابانی قدم میزنید که ناگهان
فردی چاقو به دست
با حالتی برافروخته به طرف شما میآید.
واکنش اولیهی شما چیست؟
فرار؟
بله واکنش شما باید فرار باشد
هر چند این یک قضاوت ظاهری است.
چه بسا آن فرد قصد آسیب زدن به شما را نداشته باشد.
مثلاً در حال ضبط دوربین مخفی باشد
یا کمک بخواهد یا هزار چیز دیگر.
اما قضاوت اولیهی شما در جای خود مهم است
و اگر در آن لحظه به جای فرار بخواهید با کسب اطلاعات بیشتر
داوری خود را نسبت به آن شخص صحیحتر کنید
و ارتقا بدهید
و به اصطلاح فرنگی او را جاج نکنید
و به همین خاطر کنار او بمانید
و او هم چاقوی خود را در شکم شما فرو کند
در این حالت خودتان هم مقصر هستید.
پس ما قضاوت میکنیم و این قضاوت برای ما مهم است
و مسئلهای حیاتی است
اما لازم است همواره در نظر داشته باشیم
که قضاوت و داوری اولیهی خود را با جمعآوری شواهد بیشتر
و آگاهی افزونتر به حقیت نزدیکتر کنیم
و هیچگاه قضاوت خود را نهایی ندانیم.