تجربیات من در مورد جنوب هلند هست که به شدت با شمال هلند و به خصوص آمستردام متفاوت هست. در نتیجه اگر متوجه اختلاف نظر با افراد دیگه شدید تعجب نکنید.
مردم هلند زبان اولشون Dutch هست. اما تقریبا ۹۰ درصد مردم از هر قشری که تصور کنید، قادر به صحبت کردن انگلیسی در سطح بسیار بسیار بالایی هستن(حتی کارگر ساده). در تمام این ۶ ماه دو نفر بودند که انگلیسی صحبت نمیکردند ولی به طور کامل متوجه میشدند. در نتیجه میتونید هیچ وقت زبان را یاد نگیرید. اما اگر زبان رو یاد بگیرید اونم در حد چند کلمه مثل صبح به خیر، عصر به خیر، تشکر و ... مردم به شدت متفاوت با شما برخورد میکنن. انتظار عمومی مردم هم این هست که بعد از دو یا سه سال بتونید خوب صحبت کنید و به فرهنگشون احترام بذارید.
مردم هلند به شدت در جنوب خونگرم هستن. هرچقدر به سمت شمال میرید متوجه دو نکته میشید. کمتر خندیدن و رک بودن. اگر از یک هلندی تفاوت رو بپرسید، به شما جواب میده که افراد در شمال زمان بیشتری برای خودشون قایل هستن. در خصوص صفت رک بودن باید گفت که اینجا کسی حرفی رو در دلش نگه نمیداره. بسته به شخصیت افراد اونها حرفشون رو به شما میزنن و کمتر به مسایل شخصی میپردازن. چیزی که ما در ایران مخالفش عمل میکنیم. در نتیجه ممکن هست که روزهای اول خیلی تعجب کنید.
اما مهمتر از صفت رک بودن، صفت انتقاد پذیری و آرامش توامان هست. گهگاه همکاران من طوری با همدیگه صحبت میکنن که من فکر میکنم الان بحث بسیار بالا خواهد گرفت اما در نهایت یک نفر از درگیران بحث متقاعد میشه یا راه حلی که هر دو طرف راضی باشن ارائه میشود. در این موارد کسی تلاش نمیکند که حتما حرفش را اثبات کند. همه چیز با عقل سلیم سنجیده می شود.
در همه موارد افراد سعی میکنند که به شما کمک کنند. اگر در یک فروشگاه از یکی از افراد کمک بخواهید آنها شما را تا رسیدن به هدف نهایی همراهی میکنند. این رفتار مثلا در فرانسه یا اسپانیا تقریبا دیده نمیشود. در نتیجه کسی از کسی کمک بیجا یا "همینجوری" نمیخواهد. اونها برای شما زمان میگذارند و نباید وقت دیگران تلف شود.
زمان مهم است. جلسه یا قراری نبوده است که از طرف فرد هلندی با تاخیر مواجه شده باشد مگر اینکه دلیل موجهی داشته باشد.
مردم در خیابان در صورتی که چشم در چشم شوید به شما لبخند و در صورت شنیدن، سلام میکنند. مهم نیست که همدیگر را میشناسید یا نه. این اتفاق میتواند ۷ صبح یا پایان شب اتفاق بیافتد. تقریبا کسی را ندیدهام که وقتی وارد جایی میشود سلام نکند!
پیرترها مخصوصا آقایان به شدت به پوشش اهمیت میدهند و بسیار مبادی آداب هستند. جوانترها کمتر این موارد را رعایت میکنند که هنوز علتی برای آن پیدا نکردم.
مردم این منطقه اکثرا مسیحی هستند اما با حضور مهاجرها اسلام نقش بسیار بیشتری پیدا کرده. اما مردم (به غیر از یک بخش کوچک در مرکز کشور) به شدت از دینداری بیزار هستند و این موضوع را امری شخصی میدانند. در نتیجه هرگز از کسی در مورد اعتقادات مذهبیش نپرسید!
ساده زیستی همراه با استاندارد بالا اولین چیزی هست که به چشم خواهد آمد. اگر در شهرهای هلند پیاده روی کنید متوجه این خواهید شد که خانه یا محلهای که از لحاظ سطح زندگی با محله قبلی بسیار متفاوت باشد پیدا نخواهید کرد. بالاشهر و پایین شهر چندان معنی ندارد. ممکن است در جایی و یا شهری امکانات بیشتر باشد اما این امکانات طوری ایجاد شدهاند که تقریبا در تمام مناطق به صورت مساوی تقسیم شوند.
یک هلندی هیچ وقت بابت یک کالا پول زیادی نمیدهد مگر مجبور باشد! در خصوص هزینهها به شدت با شما صادق هستند. قبل از انجام کار به شما مبلغ اطلاع داده میشود. اگر این اتفاق نیفتد، شما کاملا آزاد هستید که از قیمت اطلاع داشته باشید. اما همانطور که گفتم، مردم از تلف کردن وقت بیزارند و معمولا نمیتوانید "همینجوری" از چیزی اطلاعات کسب کنید. همه امور زمان بندی دارند و هیچ کاری سریع انجام نمیشه. باید برای تقریبا همه کار از قبل وقت گرفته باشید وگرنه کارتون همیشه عقب خواهد بود. برخلاف ایران کسی برای انجام کارش استرس ندارد و نیازی به لایی کشیدن در صفهای انتظار (چه مجازی چه فیزیکی) نیست! مردم در صف هرچقدر هم که منتظر بمانند کسی لب به اعتراض باز نمیکنه و صبور هستند.
خانههای ساخته شده در شهر محل زندگی من سه مدل هستند، خانه ویلایی هلندی، خانههای (اصطلاحا) ردیفی هلندی و آپارتمانهای چند طبقه. دسته اول معمولا در اطراف شهر هستند و کشاورزها و یا در موارد دیگر افراد ثروتمند صاحب خانه های ویلایی بزرگ هستند. خانههای ردیفی هلندی تقریبا معمولترین سبک ساختن خانه در این کشور هستند و در یک کوچه میتوانید حداقل ۲ تا ۲۰ خانه شبیه هم پیدا کنید. اکثر این خانهها دو تا سه طبقه با حیاط هستند. اما ممکن است زیربنای زیادی نداشته باشند.
در جایی خانه ساخته نمیشود مگر اینکه برای آنها زمین بازی و مراکز خرید و تفریحی در نظر گرفته شود. در شهر محل زندگی من پارکینگ جزو مهمترین اولویتهاست و تقریبا برای ماشین خودتون همیشه جا پارک مناسب پیدا میکنید اما این موضوع در شهری مثل آمستردام بیشتر شبیه یک شوخی هست. در آمستردام امکان اینکه نتوانید ماشین خود را نزدیک محل زندگی خود پارک کنید بسیار زیاد است.
همانطور که سعی میکنند بهینه خرج کنند، اما در پوشاک به شدت پرخرج هستند. به سختی میتوانید یک هلندی با لباس نامناسب یا به اصطلاح خودمان بدتیپ پیدا کنید. البته قد و هیکل مناسب آنها هم به شدت به این موضوع کمک میکند. (دخترها حتی از ۱ متر و ۸۰ ممکن است بیشتر باشند)
طبق تحقیق من ۷۶ درصد مردم سطح بالای تحصیل رو به اتمام میرسانند. اما این سطح تحصیل به معنای دانشگاه نیست و معمولا مهارتهایی هستند که در یک کالج تدریس میشوند.
هلند رتبه یک جهانی در بالانس بین کار و زندگی شخصی را دارد. هیچ کس مگر شغلهای خاص بیشتر از ۴۰ ساعت کار نمیکند و بسیاری از افراد هم بعد از بچه دار شدن ساعات کاری کمتری را انتخاب میکنند. علیرغم اینکه میزان مرخصی برای خانمها بعد از زایمان ۴ ماه است و به پدر تقریبا تعداد زیادی مرخصی نمیدهند اما بعد از به دنیا آمدن فرزند شما امکانات شما چند برابر میشود. از کمک هزینه سه ماهه تا پرداخت بخشی از هزینه مهدکودک (بسته به درآمد زوجین).
در بسیاری از مکالمات من با افراد، این موضوع سوال میشود. اما من تا به امروز مشکلی نداشتم و امیدوارم مشکلی هم در ادامه نداشته باشم. اما هر بار که این موضوع پیش آمده است تقریبا تمام همکاران و اطرافیان به شدت واکنش نشان دادهاند.
در این کشور افراد زیادی هستند که با ایرانیها در ارتباط هستند یا حداقل یکبار از ایران چیزی شنیدهاند. اما اطلاعات آنها معمولا یا برای قبل از انقلاب ایران و یا کاملا نادرست هست. حتی یکبار یک پیرمرد در بازار برای من از اعزام به ایران در جنگ حهانی گفت که البته به نظرم کمی غیر واقعی بود!
اینجا به راحتی میشه به افراد اطلاعات غلط داد. برخی از اونها حتی فرق بین عراق و عربستان و ایران رو تشخیص نمیدن. گاهی اوقات برای توصیف بزرگی ایران حتما باید به جمعیت اشاره کنم تا بفهمند که چالشهای ایران متفاوت هست. اروپاییها هیچ تصوری از حجم تحریمها علیه ایران و بعضا عملکرد نظام ج.ا ندارند. اطلاعات اونها کم و بیش توسط رسانهها شکل داده میشه و بعد از قانون Travel Ban همه از مهر ایران در پاسپورت خودشون ترس دارند که باید به اونها تغییرات فعلی رو توضیح بدم اما به نظر تاثیری نداره. با تقریب بالایی بیشتر افراد نسبت به امنیت ایران شک دارند. وقتی از بعضی از تحریمهای نرمافزاری براشون توضیح دادم تقریبا فکر میکردن دروغ میگم اما واکنش اونها جالب بود. به شدت نسبت به آمریکا و عملکردش جبهه گرفتند و نظرشون این بود که نباید یک کشور در دنیا این چنین قدرتی داشته باشه. (اما تو شهری که خیابونها به نام رییس جمهورهای آمریکاست این حرف کمی عجیب هست. )
اما در کل درسی که گرفتم و مهم هم بود این بود که ایران و ایرانی وجودشون در این جهان اونقدری که خودمون فکر میکنیم تاثیر گذار نیست. این حجم از خود بزرگ پنداری در ما ایرانیها اصلا چیز خوبی نیست!
جامعه ایرانی به شدت در این کشور از هم دور هست. علتهای بسیاری داره که الان نمیخوام بهش بپردازم. فقط اگر ایرانی دیدید کاری به کارش نداشته باشید بذارید راحت باشه!!
بیاهمیتترین موضوع تا اینجای کار، سیاست هست. مردم فقط نخست وزیر و خانواده شاهنشاهی رو میشناسند. در اکثر موارد هم به عملکرد همه نقد دارند و از کسی راضی نیستند. بقیه افراد کابینه دولت اصولا در هیچ جا دیده نمیشوند. دو عنصر مهم دیگه هم معمولا در مواقع مهم مثل سال نو و یا مناسبتهای ملی ممکن هست در تلویزیون دیده بشوند اما چیز مهمی نیست که مردم در موردش با همدیگه صحبت کنند.
دولت تلاش کرده که تمام زیرساختهای لازم رو به صورت کاملا شفاف ایجاد کند. تقریبا قانون به شدت ساده شده و میتوانید اطلاعات لازم رو از طریق وبسایتهای متعدد دولت پیگیری کنید.
از وقتی مهاجرت کردم، جملاتی نظیر اونجا که همه چیز ارزون هست بسیار به گوشم میخوره. اما واقعا اینطوری نیست. مساله اصلی اینجاست: اینجا همه چیز قابل دسترس هست و فقط پول و شرایط ممکن هست تاثیر گذار باشند. باید یادآوری کنم که اینجا مالیات میتونه تا ۵۰ درصد حقوقتون باشه و دولت اجازه پولدار شدن کسی رو نمیده پس فکر نکنید کسی میتونه اینجا ثروتمند بشه! هیچ کس اینجا راحت پول درنمیاره. باید تلاش کنید. منظور از تلاش کاری که در ایران اتفاق می افته نیست بلکه باید به خاطر مهاجر بودن دوبرابر تلاش کنید. هرچقدر انگلیسی شما خوب باشه انتقال احساسات و مسایل به شدت سخت هست. کلمات گویای همه چیز نیستند و هر کلمه اشتباه مسیر شما رو عوض خواهد کرد. اگر یک ایرانی قبل از شما اونجا بوده باشه همه بر اساس رفتار او نسبت به شما موضع خواهند گرفت. اعتماد به نفس شما حتی در ارتباط با افراد کمتر خواهد بود و اگر نتوانید درست مدیریت کنید آسیب جدی خواهید خورد.
اینجا بهشت نیست و همه اتفاقات فوق العاده نمیافته اما به عنوان کسی که سی سال در یک شرایط پر استرس زندگی کردم، آرامش اینجا رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم. اما عشق به کشورم چیزی نیست که به این راحتیها بشه ازش گذشت و نسبت به وضعیت فعلیش بیتفاوت بود.
یادتون باشه که هر کسی به اینجا میاد باید زندگی ایران رو رها کنه و دوباره اینجا از صفر بسازه. برای بعضیها مثل من آسونتر بوده و برای بعضی به شدت سختتر.
سعی خواهم کرد که اطلاعات این پست به روز رسانی شود. اما اگر شما هم نظر متفاوتی دارید در کامنتها منتظر شما هستم!!