Jimmy Heller
Jimmy Heller
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

چطوری به بقیه کمک میکنم!

اجازه بدید بگم در طول هفته حداقل یک نفر هست که من به جای اینکه سوالشو جواب بدم، فرض میگیرم که این آدم احساساتش بیشتر نیاز به ترمیم داره تا اینکه فقط بهش بگم جواب سوالت چیه. بعضی موقع‌ها سوال کردنشون داد میزنه که دارن از نقطه تاریکی از روزای زندگیشون سوال میپرسن.

عمیقا ناامیدن و فقط دنبال یه روزنه امیدی هستن. اینکه یکی بهشون بگه نه تو خوبی. تو اوکیه‌ای. تو چیزیت نیست. به خودت باور داشته باش. تو تنها نیستی. تو میتونی. سن یه عدده. خیلیا مثل تو تونستن. منم همین مشکل رو داشتم.

من از کسایی که باهاشون کار کردم یاد گرفتم که در ۹۹ درصد مواقع آدما جواب سوالشون رو خودشون میدونن. اگر تو بهشون حاضر و آماده جواب بدی شاید در لحظه خوشحال بشن اما اینکه جوابی که پیش خودشون بوده رو کس دیگه‌ای بهشون داده بیشتر احساس درماندگی میکنن تا خوشحالی.

این باعث میشه که اونها اعتماد به نفسشون برنگرده. احساس کنن که اگر مثلا از من نپرسن جواب خودشون قابل قبول نیست. یاد گرفتم که باید آدما رو شنید. در نتیجه سوال خودشون رو از خودشون میپرسم. اما اینبار بهشون یادآوری میکنم که این مشکل دیگریه.

ازشون میخوام فکر کنن بهترین دوستشون که عمیقا میشناسنش، اومده و همین مشکل رو باهاشون مطرح کرده، بهترین راه حلی که میتونن در اختیارش قرار بدن چیه؟ معمولا خودشون میدونن که باید چی بگن اما وقتی نوبت خودشون میرسه به جواب باور ندارن.

با اینکار آدمها خودشون رو از دایره مشکلات میارن بیرون. جمله‌ای که من ساختم اینه : «تو خودت نباید بخشی از مشکل خودت باشی» اگر بتونی مشکلت رو از بیرون نگاه کنی و خودت رو از بیرون نگاه کنی اوضاع خیلی فرق میکنه.

وقتی جواب رو خودشون رو پیدا میکنن باورشون به خودشون چند برابر میشه و در اکثر مواقع دیگه به من برنمیگردن. یعنی دیگه خودشون مسیر رو پیدا کردن. بعضیا هم هستن که خیلی آدمای خفنی هستن. منم خیلی قبولشون دارم. ولی وقتی میان سراغ من اون موقعیه که یادشون رفته کین.

به یادشون میارم که چه journeyای تا الان داشتن. چیکارا کردن. بهشون یادآوری میکنم که به عنوان یه فرد با شرایط خودشون چقدر تلاش نیاز داشته تا به اینجا برسن. خاطراتشون رو که مرور میکنن یادشون میاد که چقدر زحمت کشیدن و مشکل جدیدشون هم چیز عجیبی نیست فقط نیاز دارن یه نفس بگیرن.

نیاز دارن دست از بیل زدن الکی بردارن. یه هلیکوپتر سوار بشن برن دو هزار متر بالاتر به زندگیشون نگاه کنن که کجا وایسادن و جای بیل زدن رو عوض کنن. یا حداقل چند دقیقه بشینن بیلشون رو تمیز کنن، یه چایی بخورن بعد شروع کنن.


اینا کپی شده رشته توییت من هست.


مشاورهبرنامه نویسیباورراهنماییجواب
یک برنامه نویس ساده. عاشق موسیقی و فیلم. علاقمند به هر نوع ورزش.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید