سال ۱۳۹۹ خورشیدی بود و بحبوحهی کرونا و خانهنشینیهاش؛ یه روزی لابلای ولگردیهام در اینستاگرام، سکانسی ازش رو دیدم و مشتاق دیدنش شدم. نشستم دیدمش. یه کوچولو باهاش حال کردم ولی خیلی نفهمیدمش. با این حال اما تو خاطرم موندش و خصوصا تیتراژ پایانیاش با عنوان "کی سه؟" برام خیلی جذاب بود و بارها تا به الان گوشش دادم.
چند هفتهای هست که از پخش سریال "مگه تموم عمر چند تا بهاره؟" میگذره. باز هم ترکیب جذاب سروش صحت و علی مصفا. این بار هم کاراکتر علی مصفا تو این سریال، نقاشه، به چند تا زبون زنده دنیا صحبت میکنه و البته همچنان شیرینعقله یه کوچولو. حالا میدونی کجاش منو یاد اون فیلم انداخت؟ یه چند قسمتی هست که ایشون عاشق عمهی کاظم شده و سعی میکنه با خودشیرینی و لوندی خودش رو تو دل این خانم دکتر قصه جا کنه. این شد که یاد دلبری کردناش واسه گلی (لیلا حاتمی) افتادم. (و چقدر شیرین و تودلبرو و نازن این زوج!)
تابستون امسال (یعنی ۱۴۰۲ خورشیدی) خیلی دلم میخواست برم رشت رو زیست کنم. حتی یه بار از رشت گذر کردیم اما مقصد انزلی بود و دریا لذا مجالی برای سکون نبود. خلاصه با این که دوبار و به فاصلهی تقریبا یک ماه، دو بار رفتم شمال و غرق دریا شدم (بار دوم فرحآباد ساری بود و کیلومترها دورتر از رشت، درست به اندازه فاصلهش از تهران)، قسمت نشد و پاییز از راه رسید. حالا اصلا مگه میشه هوای رشت در سر داشته باشی و پاییز بشه و دلت پر نکشه واسه اون حالوهوا؟! داریم اصلا؟
باری، گفتم علیالحساب در دسترسترین گزینه همین فیلمه که آدم رو میکشونه با خودش میبره تو اون اتمسفر جذاب و خواستنی. پس برای بار دوم نشستم دیدمش. ترکیب رویایی این زن و شوهر متین با حالوهوای رشت خیلی این فیلم رو خاص کرده. این بار خیلی بیشتر از قبل باهاش حال کردم و دلم خیلی رشت خواست... پس اصلا بعید نیست که همین روزا دوباره کوله به دوش راهی سفر شم و اینبار به رشت همیشه خواستنی قدم بذارم و نفس بکشمش؛ تو این میون اگه اتفاقی دلبر و دلداری هم پیدا شد و به کنار آمد که چه خوشتر...
خلاصه که دل و روح و روانم الان رشته. امیدوارم به زودی جسم و جانم هم به اونجا برسونم.
راستی تا یادم نرفته بذار ازت بپرسم؛ در دنیای تو ساعت چند است؟
پایان.