استارت آپ های تک شاخ کسب و کارهایی با مالکیت خصوصی هستند که ارزش آنها بالای ۱ میلیارد دلار است و امروزه بیشتر این استارت آپها و کسب و کارهای میلیاردی در حوزه فناوری هستند. اگر به فهرست با ارزشترین برندهای جهان نگاهی بیندازید داستان چگونگی ساخته شدن این برندهای موفق مانند گوگل، فیس بوک، آمازون، علی بابا و نیز چگونگی تأسیس آنها و کسب میلیاردها دلار درآمد و ثروت را در یک دوره ۲۰ ساله یا کمتر خواهید فهمید.
فهرست فورچون، ۵۰ تا از بهترین استارت آپ های تک شاخ را نشان میدهد که همه کسب و کارهای میلیاردی این فهرست استارت آپ های حوزه فناوری هستند. Snap سال گذشته سهام خود را در بورس امریکا به ارزش ۳ میلیارد دلار عرضه کرد و هرکدام از کسب و کارهای اوبر، شیائومی، ایر بیان بییا پینترست میتوانند کسب و کار بعدی باشند. بنابراین سوالی که اینجا مطرح است چگونگی به وجود آمدن این برندها و استارت آپ های تک شاخ است. اینکه چگونه یک ایده اولیه میتواند میلیاردها دلار ثروت برای خلق یک برند ارزشمند به همراه داشته باشد.
موفقترین استارت آپ های تک شاخ در ابتدا به عنوان یک راهحل خلاقانه و البته فناورانه برای پاسخگویی به نیاز پنهان اما بسیار مهم مصرفکنندگان شروع به کار میکنند و سپس به طور هدفمند خدمات خود را در سراسر جامعه گسترش میدهند. مثلا شرکت بلابلاکار(BlaBlaCar) با نام سابق کارپولینگ بزرگترین انجمن اینترنتی اشتراک خودرو است. این سازمان با رویکرد وصل کردن صاحبان خودروهای عادی به مسافران آغاز به کار کرد و با موفقیت شگرفی به سود سالانه ۷۲ میلیون دلار رسید.
بلابلاکار این موضوع را درک کرد که در هزاره سوم دیگر خودروهای تک سرنشین فایدهای ندارند و با راهاندازی یک سامانه اینترنتی از راه دور از تمام رانندگانی که مسیرهای بین شهری را به تنهایی میرفتند دعوت کرد تا پیام بگذارند و با دریافت مبلغی به عنوان کرایه برای خودشان همسفرانی پیدا کنند تا هزینههای سفر تسهیم شود و یک درآمدی هم برای صاحب خودرو به همراه داشته باشد.
با مرور تجربه بلابلاکار پی میبریم که نخستین گام در راه ایجاد یک برند ماندگار جهانی ایجاد این باور در مصرفکنندگان است که شما به طور متفاوتی یک راهحل خوب برای برآوردن نیازهای سرکوب شده شان دارید و این باعث ایجاد ظرفیت برای رشد ارزش ویژه سهام برند شما میشود.
یک برند در حال ظهور میتواند و باید بودجههای بازاریابی را با تبلیغات موثر و مداوم به حداکثر برساند، به طوری که برتری ملموس و کارآمدی ایجاد کند. یک مثال جالب در این زمینه استارت آپ رددورز است که یک برند تجارت الکترونیک در عرصه مسافرت در اندونزی است. این برند توانست یک اکوسیستم جامع و کاربردی برای سفر ارائه دهد و تجربیات بینظیری در زمینه سفرهای شخصی و کاری در اختیار کاربران خود بگذارد. این استارت آپ در سال ۲۰۱۵ شروع به فعالیت کرد و به سرعت تبدیل به موفقترین و مشهورترین برند جنوب شرق آسیا شد و از این طریق توانست سرمایه گذاریهای زیادی را جذب سیستم خود کند و دو سرمایهگذار اصلی و قدرتمند برای پیشبرد اهداف و کسب درآمد روزافزون خود در اختیار بگیرد.
این مثال نشان میدهد که دستیابی به موفقیت در مرحلهی بعد از ایجاد باور ذهنی در مخاطبان، نشان دادن برتری و ادامهی دسترسی است. به این معنی که کاربران باید مدام در جریان فعالیتها و حرکت رو به جلوی استارتآپ نوپا باشند و یک پایداری فیزیکی در این برند ببینند.
مسئله مهم بعدی توجه به جنبههای احساسی و عملکردی محصول/خدمات در مواجهه با مصرفکنندگان است که باید تجربه خوشایندی برای آنان ایجاد کند و این تجربه تبدیل به فروش بیشتر و فروش تبدیل به ثروت بیشتر میشود.
نمونهی موفق این موضوع آمازونپرایم است. که سرویس اشتراکی آمازون است و برای کاربرانی طراحی شده که میخواهند با عضویت در آن از تخفیفهای بیشتری بهرهمند شوند. آمازون پرایم مجموعهای از مزایای بسیار جذاب رادر اختیار مخاطبان خود میگذارد و بر طبق آمار با استفاده از همین شیوه ۶۳ درصد از افرادی که برای نخستین بار وارد سایت میشوند حتما خرید میکنند و به افزایش فروش کمک میکنند.
به طور کلی میتوان گفت زمانی یک برند به مرحلهی رشد و پیشرفت میرسد که همگام با فناوری حرکت کند و با رقبای بزرگتر به وسیلهی منابع بیشتر رقابت کند. از طرف دیگر پاسخگویی به نیاز مخاطب را به بهترین شکل ممکن انجام دهد و در انتقال محصول به مصرفکننده برتری و تمایز ایجاد کند. در این مرحله است که برند معنیدار میشود و مشتریان بیشتری جذب میکند.
بیشتر استارت آپ های تک شاخ جهان برای مخاطبان خود اعتماد آفریدهاند و برای یک هدف منحصر به فرد فراتر از کسب درآمد حرکت کردهاند. آنهاب ه طور ایدهآلی با نیاز مصرفکننده در ارتباط بودهاند و کسب و کار خود را بر مبنای سازگاری با مشتری بنا کردهاند.
ایربیانبی (Airbnb) با هدف کمک به مردم برای یافتن مسکن در تمام نقاط شهری و غیرشهری ایجاد شد تا فرصت هایی را برای معرفی و عرضهی خانههای خالی در امریکا به مخاطبان فراهم کند و چالش تجربیات و مکانها را برای مخاطبان خود بسط داد. و نتیجه این شد که این استارت آپ تک شاخ در زمرهی ۵۰ کسب و کار خلاق دنیا معرفی شد و اکنون فرصتهای زیادی را برای میلیونها فراهم کرده است.
آخرین چالشی که یک برند برای تبدیل شدن به تکشاخ با آن مواجهه است درک شرایط مختلف مصرفکننده و بازار است. و چانچه یک برند بتواند به طور ماهرانهای خودش را با نیازهای محلی هماهنگ کند و موانع رشد و توسعه را از سر راه خود بردارد میتواند یک فضای کسب و کار روبه پیشرفت بیافریند. البته در این راه شاید لازم باشد از مدل کسب و کار کاملا متفاوت بهره بگیرد. نمونه جالب ضرورت هماهنگی با نیازهای محلی و بومی و توجه به ویژگیهای مصرفکنندگان در هر منطقه از دنیا شعبهی رستورانهای زنجیرهای ساب وی در اندونزی است.
این رستوران زنجیرهای فست فود امریکایی به این موضوع توجه نکرده بود که غذای بدون برنج در کشورهایی نظیر اندونزی و هند اساسا میان وعده حساب میشود و مردم حاضر نیستند برای خوردن میانوعده به رستوران بروند و پول زیادی بدهند در نتیجه این رستوران بزرگ در یان کشور بسته شد! اما کیافسی(KFC) با درک نیاز محلی مردم منطقه از این تجربه به خوبی استفاده کرد و در منوی رستوران خود برنج هم گنجاند و آمار فروش خود را بالا برد.
در مجموع باید گفت که یک برند با داشتن ویژگی هایی منحصر به فرد تبدیل به یک تک شاخ میشود. افزایش آگاهی هوشمندانه با حداکثرسازی تبلیغات یکی از این ویژگیها است. ایجاد تفاوت معنیدار با سایر کالاها و خدمات و درک نیاز مصرفکننده و سازگاری با نیازهای محلی میتواند یک استارت آپ تک شاخ به جهان اضافه کند.
در پایان باید گفت که افزایش تمایل افراد به حضور در فضای مجازی و استفاده از خدمات الکترونیکی ظرفیت بزرگی را برای ایجاد استارت آپهای چالاک و توانمند و متناسب با نیاز مصرفکنندگان در کشور ما ایجاد کرده است که همین امر میتواند بازوی قدرتمند توسعهی فناوری و در پس آن توسعهی اقتصادی بیشتر در کشور باشد.
نویسنده: مارک چمبرلین
منبع: میلواردبراون