شماره چهارم رهتوشه جوهره این بار عمر می پردازد. گرانبها ترین سرمایه انسان که می گذرد ، می رود و بدون خداحافظی مارا با اعمالمان تنها می گذارد. اما چرا و چطور؟
بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت - 20 / 08 /1380
شما به اتفاقی که در جنگ احد افتاد، توجه کنید. آن پنجاه نفری که دچار نفرین و شکوه ی همه ی مسلمانها در طول این چهارده قرن شدند، مسلمان بودند؛ اصحاب پیغمبر بودند؛ خیلی از آنها در جنگ بدر شرکت کرده بودند؛ مردمان بدی نبودند؛ اما همین ها دچار آن آفت شدند؛ یعنی به خاطر جمع آوری غنیمت، گردنه را رها کردند؛ میدان را به دشمن دادند و موجب شدند که مقدار زیادی از خونهای پاک بر زمین ریخته شود؛ خونی مثل خون حمزه ی سیدالشهداء بر زمین ریخته شد؛ پیغمبر زخم خورد و حکومت اسلام و نظام نوپای اسلامی دچار تزلزل شد؛ به خاطر کوتاهی این پنجاه نفر. قرآن درباره ی این پنجاه نفر می فرماید:
«انّّ الّّذین تولّّوا منکم یوم التقی الجمعان انّّما استزلّّهم الشّّیطان ببعض ما کسبوا»
یعنی کاری که اینها کردند، نتیجه ی اشتباهات و لغزشهایی بود که قبل از این کرده بودند. هر لغزشی به نوبه ی خود لغزشهای دیگری را بر انسان تحمیل می کند؛ یعنی پایه ی ایمان را سست م یکند، و سستی ایمان، تأثیر سوء خودش را در عمل بعدی ما می گذارد. وقتی ما لغزش پیدا می کنیم، این لغزش روی ایمان ما - ولو نامحسوس - تأثیر میگذارد.
«انّّما استزلّّهم الشّّیطان ببعض ما کسبوا»
کار خطایی را قبلاًً یک نفر انجام می دهد، بعد این خطا در ایمان او تأثیر منفی می گذارد، بدون این که خود انسان هم متوجه شود؛ مثل خیلی از وقتها که انسان از حالی به حالی می رود، لیکن تغییر حال خود را متوجه نمی شود. خدا رحمت کند مرحوم آقای خاتمی )رضوان ال �لَه علیه(؛ پدر بزرگوار رئیس جمهور محترممان را. سال ۵۷ وقتی از تبعید برمی گشتم، اردکان خدمت ایشان رسیدم. آن موقع حدود هفتاد سالشان بود. می گفتند من خودم را احساس نمی کنم. به زبان می گویم پیرم، اما اصلاًً احساس نمی کنم پیرم؛ خودم را مثل تصویر سی سالگی، سی وپنج سالگی می بینم. من سالها بعد از ایشان پرسیدم شما یک وقت چنین چیزی به من گفتید؛ آیا الان هم همان طور است؟ گفتند بله، همان طور است. حالا خود ما هم همین طوریم. تصویری که از ما ریش سفیدها و پیرمردها در ذهنمان هست، تصویر سی سال پیش خودمان است. ما گذران عمر و تحول عجیبی که پیدا شده، با همه ی آثار محسوس جسمانی که دارد، درک نمی کنیم. تحول ایمان هم همین طور است؛ یعنی کم شدن ایمان را هم انسان حس نمی کند؛ چون ح ی تّی آثار محسوس جسمانی هم ندارد که انسان بفهمد و درک کند. پس آن لغزش و اشتباه، در ایمان اثر گذاشت. کم بودن ایمان، در عمل بعدی ما اثر می گذارد.
کشکول شیخ بهائی- ترجمه مهدی سازندگی
روزها پنج قسم است: روز گمشده «مفقود » روز کنونی مشهود روز آینده «مورود »، روز وعده «موعود » و روز پایدار «ممدود ». اما روز گمشده دیروز تو بود که با زیاده روی خود آن را از دست داده ای.
روز اکنون آن است که در آنی پس از طاعات خویش توشه ای برای آخرت بساز! و روز آینده فردای توست و نمیدانی که از روزهای عمر تو هست یا نه؟
و روز وعده واپسین روزهای زندگی توست همواره آن را پیش چشم دارا و روز پایدار آخرت توست و آن روزی است که از تو نمیگذرد. درباره آن کوشش خویش را به کار ببر که آن یا برایت نعمت جاوید است و یا عذاب پایدار!
دنیای دیدنی (دنیا را از نگاه امام صادق «ع» ببین) - رضا مصطفوی
بعضی ها گمان میکنند اگر مردم همیشه در این دنیا بودند و نمی مردند بهتر بود. اگر دقت کنی میبینی که این حرف هم اشتباه است؛ چون اگر هرکسی که به این دنیا آمده و خواهد شد در همین دنیا بماند و نمیرد زمین بر اکنانش تنگ میشود و دیگر جا و خوراکی برای زندگی نمی ماند. حالا که مرگ هم هست و سراغ انسان میآید انسانها برای خانه و زمین همیشه با هم درگیرند و گاهی خون همدیگر را هم میریزند اگر انسان به این دنیا میآمد و هیچ وقت نمیمرد اوضاع خیلی خرابتر بود. شر و طمع و سنگ دلی بر انسان چیره می شد. اگر انسان از مرگ نم یترسید و امید زندگی جاویدان داشت به هیچ چیز در دنیا قانع نمیشد و به کسی چیزی نمی داد هرگز بدیها و ناگواری ها را فراموش نمی کرد و آرامش نم یگرفت اما حالا با یاد مرگ، مصیبت ها برایش گوارا می شود علاوه براین کسانی که عمرشان خیلی طولانی می شود از زندگی خسته میشوند و حتی آرزوی مرگ میکنند تا از سختی های دنیا راحت شوند. شاید کسی بگوید اگر مرگ و میر نباشد و کسی دیگر متولد نشود زمین هم برای ساکنانش تنگ نخواهد شد. در این صورت هم خیلی از آفریده های خدا از نعمت زندگی و بهره مند شدن از نعمتهای دنیوی و اخروی خدا محروم میشدند و همه این نعمتها فقط به گروه کمی می رسید که همان اول آفرینش انسان به دنیا آمده بودند. در حالی که خدای بخشنده باید نعمت زندگی کردن را بی منت به همه بدهد و هر کسی به اندازه قابلیت خود از آن استفاده کند. اگر قرار بود انسانهای دیگری جز همان اولیها به دنیا نیایند انسانها از لذت تربيت فرزند بی بهره م یماندند روابط پدر و مادری و خویشاوندی و رفاقت دیگر به وجود نمی آمد پس هر احتمالی جز همین چیزی که خدا آفریده اگر در ذهنها میگذرد همه از نادانی و اشتباه است. خدای حکیم دنیا و همه آفریده هایش را به بهترین شکل و روش آفریده است.
وجود - فاضل نظری
یک دم ز بی وفایی عالم غمت مباد
یک عمر عاشقی کن و یک دم غمت مباد
مردم به هر که آینه شد سنگ میزنند
از طعنه های عالم و آدم غمت مباد
گفت: اولین نشانه عاشق شدن غم است؟
بوسیدمش به گریه و گفتم: غمت مباد
روزی اگر قرار شد از هم جدا شویم
من می روم زیاد تو کم کم غمت مباد
دلشوره وصال و پریشانی فراق
از این غمت نبود، از آن هم غمت مباد
ای مردم، آفریدگار تعالی دنیا را آفرید تا خانه فنا و زوال باشد و دم به دم بر اهلش دیگرگون شود. این چنین مغرور و فریفته است آن که بدان غره شود و شقی است آن که مفتون آن گردد. زنهار! نفریبد شما را، که می برد رشته امید آن را که به او تکیه کرده است و دست طمع آن را که در او طمع ورزیده و اکنون شما بر کاری گرد آمده اید که خشم خدا را بر شما برانگیخته و چهره گرمش را از شما بازگردانده و شما را سزاوار انتقامش ساخته است. چه خوب ربی است آفریدگار ما و چه بد بندگانی هستید شما که اقرار به طاعت کرده اید و ایمان به رسالت محمدآورده اید اما اینک همان شما به سوی اهل بیت و عترتاو خزیده اید تا آنان را به قتل برسانید. این شیطان استکه بر شما سیطره یافته است و ذکر خداوند عظیم را ازخاطرتان برده پس ننگ بر شما و بر آنچه اراده کرده اید!
«إِِنََّا لِِلََّهِِ وََ إِِنََّا إِِلََيْْهِِ رََاجِِعونََ، هُُؤُُلاءِِ قََوْْمٌٌ كََفََرُُوا بََعْْدََ إِِیمانِهِِمْْ فََبُُعْْداًً لِِلْْقََوْْمِِ الظََّالِمِينََ »
های مردم، نخست مرا بشناسید که کیستم آنگاه به خود آیید و خویشتن را ملامت کنید و بیندیشید که آیا بر شمارواست قتل من و هتک حرمت من؟ آیا من فرزند دخترپیامبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصی و پسر عم او نیستمکه پیش از همه به خدا ایمان آورد و پیش از همه رسولشرا در آنچه از جانب آفریدگار آمد تصدیق کرد؟ آیا حمزهسیدالشهدا عموی پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار عم مننیست؟ آیا این گفته رسول خدا درباره من و برادرم به شمانرسیده است که این دو سرور جوانان بهشتی اند؟ اگر هست بدانید من در آنچه می گویم بر حقم و به خدا سوگنددروغ نگفته ام از آن روز که دانسته ام خشم خداوند اهل دروغ را می گیرد و آنان را به تازیانه همان دروغ میزند و اگر مراتکذیب می کنید، هستند هنوز کسانی که می توانند شما را از آنچه گفتم خبر دهند از جابر بن عبدالله انصاری بپرسیداز ابا سعید الخدری از سهل بن سعد الساعدی از زید بنارقم و انس بن مالک بپرسید تا با شما باز گویند که این حدیث را درباره من و برادرم از رسول خدا شنیده اند. آن گاه،در این گفته حاجزی است که شما را از قتل من باز می دارد.شمر بن ذی الجوشن که امیر لشکر چپ بود، فریاد زد:«خداوند را با شک پرستیده است آن که بداند تو چه می گویی!
حبیب بن مظاهر پاسخ گفت: «تو خداوند را بر هفتاد جانب شک و شبهه پرستیده ای و من گواهم که تو در آنچه گفتی صادقی و هیچ از سخنان او در نمی یابی چرا که خداوند بر قلب تو مهر زده است. امام حسین ع ادامه داد : «و اگر در آن گفته تردید دارید، آیا در این که من فرزند رسول الله هستم نیز شکی هست؟ که به خدا در فاصله میان مشرق و مغرب عالم، جز من نه درمیان شما و نه در میان غیر شما کسی نیست که فرزند دختر پیامبر باشد. وای بر شما! آیا مرا به طلب قتلی که از شما کرده ام گرفته اید؟ و یا به تلافی مالی که از شما هدر داده ام؟ و یا به قصاص جراحتی که بر شما وارد کرده ام؟ کدام یک؟ » امام لحظه ای سکوت کرد و آنگاه ادامه داد: «ای شبث بن ربعی ای حجار بن أبجر ای قیس بن اشعث ای یزید بن حارث آیا این شما نبودید که برای من نوشتید بیا که هنگام درو رسیده است میوه ها سرخ شده است و باغ ها سبز و کیل ها لبریز و تو بر لشکریانی وارد خواهی شد که برای تو تجهیز شده اند؟ » آنها پاسخی نداشتند جز آن که به دروغ انکار کنند. و قیس بن اشعث برای آن که رسوایی خویش را در برابر عمر سعد بپوشاند فریاد کرد: «چرا به حکم پسر عمت یزید گردن نمی نهی که از آنان به تو جز آنچه دل خواه توست نخواهد رسید… » و امام او را پاسخ گفت تو برادر همان کسی هستی که مسلم را به دارالاماره عبیدالله بن زیاد کشاند. آیا از بنی هاشم خون مسلم بن عقیل تو را پس نیست که بیش تر از آن می خواهی؟ لا والله من نه آنم که دست ذلت در دست بیعت آنان بگذارد و نه آن که چون بردگان از مصاف آنان بگریزد. لا والله و اين لا والله منشور آزادگی حزب اللّه است. آنگاه امام همان آیه مبارکه ای را تلاوت فرمود که موسی در برابر فرعونیان:
«و انی عُُذْْتُُ بِِرََبِِّي وََ رََبِِّكُُمْْ أََنْْ تََرْْجُُونِِ : عُُذْْتُُ بِِرََبِِّي وََ رََبِِّكُُمْْ مِِنْْ كُُلِِّ مُُتََكََبِّرٍ لََا يُُؤْْمِِنُُ بِِيََوْْمِِ الْْحِِسََابِِ … »
راوی: اکنون امام در برابر تاریخ ایستاده است و به صفوف لشکریان دشمن که همچون سیل مواج شب تا افق گسترده است، می نگرد. به عمر سعد در حلقه صنادید کوفه چه باید گفت؟ وا اسفا که کلام را از حقیقت جز نصیبی اندک نیست و از آن بدتر، سیمرغ بلند پرواز دل را بگو که اسیر این قفس تنگ و بالهای شکسته است.
چه روزگار شگفتی! مردی با بار عظیم مظهریت حق اما... با چهره ای انسانی چون چهره دیگران و جثه ای که از دیگران بزرگتر نیست. عجبا این یوسف زمانه چه زیباست اما این زیبایی را چه سود آنگاه که جهلا او را آیینه خویش میبینند و در او نیز آن گونه نظر میکنند که در خویش…. وا اسفا! یعنی هیچ راهی وجود ندارد که آنان حقیقت وجود او را دریابند؟
شمسی است که غروب خویش را در این سیل مواج شب می نگرد و انتظار م یکشد تا در شفق خون خویش غروب کند. اما کدام غروب وقتی که نور جهان هر چه هست از مصباح وجود او منشأ می گیرد؟
عجبا! مردی که قلب خلقت است بر سیاره ای که قلب آسمان است ایستاده و همه عالم تکوین را با جذبه عشق خویش به سوی کمال می کشاند… اما با چهره ای چون چهره دیگران و جثه ای که بزرگ تر نیست.
عجبا! ظاهر گواه صادق باطن است، اما ببین که در میانه این نسبت ها چگونه حقیقت گم میشود و در این گم گشتگی و حیرت زدگی نیز سری است که اهل سر میدانند و لاغیر.
عجبا! شمس را ببین که در آیینه نظر کردهاست و این آیینه است که انا الشمس میکند.
/پایان شماره چهارم - خوشحال می شیم کامنت بزاری!