ماجراجویِ یکجانشین
ماجراجویِ یکجانشین
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

I Was Calling For The Last Time

هنرپیشه‌ای با دست‌ها و پاهای بسته، درازکشیده در میانۀ صحنه. دست‌هایش از پشت به هم گره خورده‌اند. صحنه تاریک است. رشته‌نورهای باریکی به صورت و اندام ماهی می‌تابد.
[خس‌خسِ مداوم سینه و گاه‌به‌گاه سرفه. آهسته همراه با نفس‌های سنگین:] آب... اقیانوس... عشق... [فریادی از سر استیصال:] آب... [چند سرفه و سکوت.]
نور می‌رود. صدای بر هم خوردنِ امواج دریا را می‌شنویم.


بازیگر به پایه‌های یک صندلی تکیه داده است. با ظاهری خاک‌گرفته و صورتی ماسه‌اندود. دست‌‌ها و پاهایش هم‌چنان گره‌خورده اند.

[به نجوا] همۀ ابرها عقیمن. هیچ بارونی متولد نمیشه. تو دیگه هیچ‌وقت به من نمی‌باری. من دور افتاده‌م از دریا. من دور افتاده‌م از تو. بهت احتیاج دارم. نگام کن. من دارم...

از حال می‌رود و بعد از پاشیده شدنِ سطل آبی بر سرش دوباره به هوش می‌آید.

یعنی منو می‌بخشی؟

[خطاب به تماشاچیان:] من تو آغوش اون بودم.
...


پاورقی:
روی یکی از کاغذهای وسط کمد نوشته شده بود. مربوط می‌شه به یه خاطرۀ خیلی دور. خوب یادمه اون شب وقتی رو تخت دراز کشیده بودم، واقعا یه ماهی بودم. هنوز هم گه‌گداری به خاطر میارم که یه ماهی‌ام. یه ماهیِ مرده که مجبوره تو کالبد یه انسان ادامه پیدا کنه.

🧷: Message To Bears - You Are A Memory

https://soundcloud.com/tatia-abramishvili/message-to-bears-you-are-a-memory

دلم واسه‌ت تنگ میشه...

من تمامیِ مردگان بودم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید