
همه ما این شوخیها را در جامعه برنامهنویسها دیدهایم:
“معماری میکروسرویس ما بیشتر از کاربران فعال، سرویس دارد!”
“اضافه کردن یک فریمورک جاوااسکریپت دیگر برای حل خستگی فریمورکها”
“پوشه node_modules سنگینتر از خود برنامه است!”
در حالی که این میمها بامزه هستند و اغلب نکته درستی دارند، اما یک نقطه مهم را از قلم میاندازند: ابزارهای مدرن برای حل مشکلات واقعی ساخته شدهاند و مشکل خود ابزارها نیست، بلکه نحوه انتخاب ماست.
اخیراً یک نرمافزار ویندوزی ساختم. اولین تلاشم با پایتون و PySide بود که نتیجه یک بسته ۲ گیگابایتی شد! بعد از بازنگری، به Rust با Iced و سرویسهای C# کوچ کردم و حجم نهایی به ۴۰ مگابایت کاهش یافت.
این تبدیل ۲ گیگابایت به ۴۰ مگابایت ربطی به کنار گذاشتن ابزارهای مدرن نداشت - بلکه مربوط به انتخاب ابزار مناسب برای کار بود.
بیایید این افسانه که فریمورکهای جدید فقط برای خودنمایی ساخته میشوند را از بین ببریم:
اینها از روی درد واقعی متولد شدند: مدیریت state در UIهای پیچیده، قابلیت استفاده مجدد کامپوننتها و مقیاسپذیری تیم. وقتی صدها توسعهدهنده روی یک پایگاه کد کار میکنند، vanilla JS به کابوس نگهداری تبدیل میشود.
Vite جای Webpack را نگرفت چون “جالبی” بود. بلکه مشکلات واقعی در تجربه توسعه را حل کرد.
گاهی ابزار سادهتر، انتخاب درستتری است. من اغلب Alpine.js را به ریاکت برای کامپوننتهای ساده ترجیح میدهم. چرا؟ چون نوشتن یک اسلایدر یا مدیریت تغییرات state در فرم با vanilla JS به صدها خط کد نیاز دارد.
این “تقلب” نیست - بلکه حذف پیچیدگیهای غیرضروری است.
سادگی به معنای نوشتن کد خالص بدون فریمورک نیست. این مثل ساختن خانه بدون ابزار برقی است - ممکن است، اما لزوماً هوشمندانه نیست.
سادگی واقعی یعنی:
استفاده از ریاکت برای پنلهای ادمین پیچیده
انتخاب Go برای سرویسهایی که سرعت توسعه مهمتر از حداکثر عملکرد است
استفاده از Rust جایی که عملکرد و امنیت حیاتی هستند
انتخاب Alpine.js برای تعاملات ساده
نوشتن اسکریپتهای deployment که workflow شما را سریعتر میکنند
React + TypeScript برای پنلهای ادمین پیچیده
Alpine.js برای سایتهای مارکتینگ
Vanilla JS وقتی نیاز واقعاً minimal است
Go برای API gateways و نمونهسازی سریع
Rust/Actix برای سرویسهای حساس به عملکرد
Python برای پردازش داده و اسکریپتها
اسکریپتهای اتوماتیک برای deploy با یک دستور
CI/CD که واقعاً وقت ذخیره میکند
به جای “آیا این ابزار ترند است؟” یا “آیا این ابزار ساده است؟” باید بپرسیم:
“آیا این ابزار مشکل واقعی ما را حل میکند؟ و آیا این کار را به صورت efficient با توجه به تیم، مقیاس و محدودیتهای نگهداری ما انجام میدهد؟”
دفعه بعد که شوخی درباره میکروسرویسها یا فریمورکهای JS دیدید، به یاد داشته باشید: مشکل خود ابزارها نیست. فرآیند ارزیابی ماست.
ابزارهایی را انتخاب کنید که:
دردpoints واقعی تیم شما را حل میکنند
با نیازهای مقیاس برنامه شما مطابقت دارند
با تخصص تیم و قابلیتهای نگهداری شما سازگار هستند
پس از در نظر گرفتن منحنی یادگیری، ارزش خالص مثبت ارائه میدهند
چون در پایان، مهندسی خوب مربوط به استفاده از جالبترین ابزارها یا سادهترین ابزارها نیست - بلکه مربوط به استفاده از ابزارهای مناسب برای context خاص شماست.
شما چه تجربیاتی از انتخاب ابزار دارید؟ چه ابزارهایی workflow شما را بهتر یا بدتر کردهاند؟ نظرات خود را به اشتراک بگذارید!
برای بینشهای عملی بیشتر در مورد توسعه نرمافزار و رهبری مهندسی، من را دنبال کنید.