نحوه دریافت اطلاعات، تأثیر قابل توجهی بر میزان شهودی یا تحلیلی بودن ما در اندیشیدن به آن دارد.
استخراج و اقتباس از وب سایت (Psyche.co)
دکتر جمال صوفیه
اینکه چقدر یک بیماریِ تازه کشف شده را، جدی می گیرید به آنچه در مورد آن می خوانید بستگی دارد و نظرات شما در مورد نامزدهای سیاسی بیشتر بر اساس آنچه در مورد آنها می شنوید شکل می گیرد. نوع این اطلاعات به وضوح مهم است. اما آیا نحوه دریافت آنها هم مهم است؟ از این گذشته، شما اغلب در مورد مصرف اطلاعات از طریق خواندن یا گوش دادن، امکان انتخاب دارید. ممکن است برای بررسی موضوعی به رادیو یا پادکست گوش دهید یا در عوض مقاله ای در مورد آن بخوانید. پیشرفت های تکنولوژیکی گوش دادن به مقالات نوشته شده را نیز آسان کرده است – خیلی جاها می توانید به جای خواندن یک مقاله، به آن گوش دهید.
تحقیق ما در مورد این است که چگونه این انتخابِ به ظاهر ساده، بر تفکر مردم تأثیر می گذارد. اگر طرز فکر یک فرد، در مورد اطلاعاتِ دریافتی اش، فقط بر اساس محتوا باشد، پس قاعدتا نباید اهمیتی داشته باشد که آن را بشنود یا بخواند. اما در آزمایشهای اخیر، شواهدی پیدا کردهایم که نشان میدهد این انتخابِ ظاهراً بیاهمیت، بر نحوه استدلال افراد تأثیر میگذارد.
هنگامی که کلا افراد فکر می کنند دوگزینه دارند: یا می توانند بر شهود خود تکیه کنند، یا می توانند از فرآیند تفکر تحلیلی و آگاهانه تری، استفاده کنند. شهودها احساسات یا غرایز درونی در مورد چیزی هستند که می توانند به سرعت در ذهن ما بدون تلاش یا تأمل زیاد ایجاد شوند. اینها می توانند در موقعیت هایی که مردم باید سریع قضاوت کنند و سریع تصمیم بگیرند بسیار مفید باشند. وقتی برای اولین بار با کسی ملاقات می کنند، افراد اغلب به شهود اعتماد می کنند تا بفهمند که آیا آن غریبه را دوست دارندیا نه؟ و آیا می توانند به او اعتماد کنند یا نه؟
از سوی دیگر، تفکر تحلیلی شامل فرآیندهایِ ذهنیِ است که نیاز به تلاش آگاهانهی بیشتری دارد. این نوع تفکر شامل ارزیابی دقیق اطلاعات، قبل از تصمیم گیری است. در عصر دیجیتال امروزی، ارزیابی اطلاعاتی که بالقوه می توانندگمراه کننده باشند بسیار مهم است.
تفاوت بین این دو نوع فرآیند تفکر، دقیقاً در جایی است که ما تحقیقات خود را متمرکز کردیم. ما دریافتهایم که شیوههای ارتباطی یا (مودالیته های ارتباطی ) که افراد از آنها استفاده میکنند میتواند بر میزان درگیر شدن آنها در یکی از این دو نوع فرآیند فکری، تأثیر بگذارد. ما این موضوع را با استفاده از طراحی مساله هایی بررسی کردیم که نشان داده شود، آیا فردی به صورت شهودی فکر می کند یا تحلیلی؟
شهود که متاثر از احساس حقیقت داشتنِ نتیجه گیری مان است ، با فرآیند تحلیلی در تعارض است
در تحقیق خود، به طور تصادفی شرکت کنندگان در مطالعه را برای دو حالت خواندن یا گوش دادن به مسائلی مانند مساله زیر، بخش بندی کردیم. همانطور که انتظار داشتیم، مردم با شنیدن متن گفتاریِ مسائل، بیشتر از زمانی که مسائل را میخوانند، مشکلات را به صورت شهودی حل میکنند – یعنی معمولا پاسخ به ظاهر بدیهی، اما نادرست را میدهند. ما این را با دیگر انواعِ مسائل نیز تست کردیم و همین نتایج را یافتیم.
مانندِ این پرسش که: "موسی چند حیوان در هر نوع کشتی داشت؟" . این موسی در داستان کتاب مقدس نبود، بلکه نوح بود که کشتی را ساخت. افراد در هنگام خواندن این جمله، بیشتر احتمال داشت، چنین اشتباه و ناهمخوانی ای را تشخیص دهند نسبت به زمانی که آن را می شنیدند. به علاوه ، نشان دادیم که این اثرِ شیوهی دریافت اطلاعات، فراتر ازصرفا زبان انگلیسی است - و مثلا در زبان ماندارین (چینی) نیز مشاهده شد.
ما همچنین متوجه شدیم که افراد هنگام خواندنِ معماهای منطقی، به احتمال بیشتری به درستی آنها را حل می کنند تا زمانی که آنها را می شنوند. به عنوان مثال، از مردم پرسیدیم که آیا استدلال زیر از نظر منطقی معتبر است: "بعضی از گیاهان سبز هستند." همه علف ها گیاه هستند. بنابراین، برخی از علفها سبز هستند.» . در این استدلال، در حالی که نتیجه درست است، اما خود استدلال نادرست است، زیرا منطقاً نتیجه گیری، از این دو مقدمه ناشی نمیشود. این مورد دیگری است که در آن شهود، که متاثر از از احساسِ حقیقت داشتن نتیجهگیری است، با فرآیند تفکر تحلیلی در تعارض است. هنگامی که شرکت کنندگان این معماهای منطقی را به جای خواندن آنها می شنیدند، به نظر می رسید که بیشتر تحت تأثیر شهود قرار می گیرند و در نتیجه کمتر احتمال داشت که نقص و ضعفِ استدلال را شناسایی کنند.
آیا واقعاً این تفاوتِ روش، در دریافتِ یک مطلب - خواندن در مقابل گوش دادن - مهم بود؟ ما دیگرتوضیحات و تبیین های جایگزین احتمالی را برای نتایج خود در نظر گرفتیم. به عنوان مثال، شاید دلیل اینکه مردم هنگام مطالعه و خواندن، مسائل را به صورت تحلیلی تر پردازش می کنند به دلیل خودِ روش نیست، بلکه به دلیل در دسترس بودن اطلاعات باشد. وقتی مردم چیزی می خوانند، می توانند وقت بگذارند و اگر بخواهند، می توانند به عقب برگردند. اما وقتی مساله ای را می شنوند، معمولاً نمی توانند این کار را انجام دهند. آنها باید به حافظه خود از آنچه شنیده اند اتکا کنند.
برای ارزیابی این توضیح جایگزین، ما ارائه اطلاعات را در دو روش ذکر شده، سازگارتر و شبیه تر کردیم. با تقلید از نحوه انتقال اطلاعات شنیداری، اطلاعات نوشتاری را به صورت تکههای کوچک ارائه کردیم که هر کدام به محض ظاهر شدنِ قطعه بعدی، ناپدید می شدند. این امر مانع از بازگشت افراد به بازخوانی متن می شد. اما جالب این که نتایج ما، باز یکسان بود و نشان میدهد که توضیح و تبیین جایگزین اشتباه است و تفاوت بین این دو روش معنا دار است.
نتایج یک نظرسنجی ممکن است بسته به اینکه افراد سؤالات را به صورت نوشتاری یا صوتی دریافت کنند متفاوت باشد
پس چرا شنیدن و خواندن ممکن است فرآیندهای فکری متفاوتی را درگیر کنند؟ دلایل مختلفی می تواند وجود داشته باشد، اما به نظر ما، مهمترین آنها به نحوه یادگیری زبان افراد برمی گردد. کودکان معمولاً یاد می گیرند که به زبان مادری خود از طریق شنیدن، خیلی زود و به صورت خود به خود و بدون زحمت و تلاش چندانی صحبت کنند. به عبارت دیگر، به طور شهودی این کار را می کنند. در نقطهی مقابل، یادگیری خواندن متن، کمتر خود به خودی است. بعداً در یک محیط رسمی، مثل مدرسه، اتفاق می افتد و نیاز به تلاش و تمرین زیادی دارد.
بنابراین شنیدن زبان و خواندن آن از همان ابتدا فرآیندهای ذهنی مختلفی را درگیر می کند. به دلیل تجربه ای که بچه ها در یادگیری و تمرین خواندن در دوران رشد دارند، افراد ممکن است در هنگام مطالعه به گونه ای نسبت به تفکر نسبتاً تحلیلی، شرطی شوند و در مقایسه با زمانی که گوش می دهند عادت کنند کمی بیشتر تلاشِ ذهنی کنند. بعداً در زندگی هم، شهود ممکن است به ویژه زمانی برجسته شود که مردم در حال حل مسائلی هستند که می شنوند، در حالی که ابزارهای تحلیلی، بیشتر هنگام حل مسائل نوشتاری، در دسترس هستند.
یافته های ما می تواند پیامدهای عملی و کاربردی جدی، برای زندگی روزمره و همچنین برای حوزه هایی مانند قانون و پزشکی داشته باشد. یک فرد قاضی را تصور کنید که یک خلاصه پرونده حقوقی را می خواند یا استدلال های ارائه شده را به صورت گفتاری می شنود. آیا قاضی بسته به نحوه دریافت اطلاعات، خلاصه پرونده را متفاوت ارزیابی می کند و رای متفاوتی می دهد؟
به طور مشابه، یک بیمار را در حال مطالعه آنلاین در مورد خطرات مرتبط با یک داروی جدید در نظر بگیرید - یا از دستیار صوتی خود بخواهد که در مورد آن دارو به او بگوید. آیا بیماران بسته به اینکه خطرات را بخوانند یا بشنوند متفاوت تصمیم می گیرند؟ یافته های ما نشان می دهد که چنین چیزی ممکن است در واقعیت رخ دهد. با تحقیقات بیشتر، ما باید بتوانیم بهتر درک کنیم که چگونه روشهای زبانی میتوانند بر تصمیمگیری در حوزهها و زمینههای مختلف تأثیر بگذارند.
مفهوم دیگر مربوط به ابزارهای مورد استفاده برای اطلاع رسانی تصمیمات خط مشی عمومی است. نظرسنجیها در مورد اینکه آیا کسی از پیشنهادات یا سیاستهای خاصی که نظرسنجی برای او توضیح میدهد یا خیر، حمایت میکند؟ منبع اصلی برای پایش و درکِ افکار عمومی است و نیز نظرسنجیها برای پیشبینی نتایجِ رایگیری استفاده میشوند. با این حال، پژوهش ما نشان می دهد که نتایج ممکن است بسته به اینکه افراد سؤالات را به صورت کتبی یا صوتی دریافت کنند، متفاوت باشد. این بدان معنی است که اگر نظرسنجی ها به دو شیوهی متفاوت انجام گیرند، سیاست هایی که بر نظرسنجی های عمومی متکی هستند ممکن است تا حدودی متفاوت باشند.
به طور کلی، یافته های ما نشان می دهد که هنگام تصمیم گیری یا قضاوت، انتخاب شما برای گوش دادن یا خواندن اطلاعات مربوطه می تواند بر نتیجه، تأثیر بگذارد. می توانید از این مشاهدات به صورت استراتژیک استفاده کنید: برای مثال اگر موضوع بحث برانگیزی را در نظر می گیرید و یک قضاوت یا تصمیم تحلیلی نسبتاً عمدی برای تان ارزشمندتر است، ممکن است بخواهید در مورد آن مطالعه کنید، البته با فرض اینکه این گزینه در دسترس باشد. اما در مورد مسائل قلبی و احساسی و دلی، که ترجیح میدهید به شهود و احساساتتان اجازه دهید حاکم شود، گوش دادن ممکن است تنها چیزی باشد که نیاز دارید.
منبع :
https://psyche.co/ideas/do-you-think-more-clearly-when-reading-or-when-listening
نویسنده :
جانت گایپلیس، استادیار دانشکده بازرگانی دانشگاه اکستر در بخش مدیریت و محقق مدعو در دانشگاه شیکاگو در آزمایشگاه چندزبانگی و تصمیمگیری.