بااینکه خیلی زیاد خوابم میومد ، اما به زور کافئین خودمو بیدار نگه داشتم. مگه چندبار ممکنه پیش بیاد که بتونم تو تنهایی و سکوت خونه دراز بکشم کتاب بخونم؟ و باید بگم چون برای یه کتاب غیر درسی بود ، برام لذت بخش بود. برای کار نبود.برای مطالعات درسی نبود. برای خوندن یه کتاب غیردرسی بود.
و کتاب. آخ از این کتاب.
برای توصیفش، از یه جمله خود کتاب وام میگیرم. " کل این کتاب ، طلای خالصه"
(این جمله درمورد یه کتاب دیگه و از زبون یکی از بیمارای نویسنده گفته میشه.)
برحسب عادتِ پیشین، همینکه تموم شد اومدم تو گوگل اسم اروین د یالوم رو زدم ببینم هنوز زنده ست یا نه. هنوز زنده س و دوست دارم لاقل یه کتاب دیگه ازش بخونم.
بشدت لذت بردم از خوندن کتاب. برحسب عادات سرشتی ، وقتی هیجان زده میشم دستام می لرزن. این نوشته رو با دستای لرزون تایپ میکنم و از نویسنده بخاطر این هیجان مثبتی که در من ایجاد کرد ، ممنونم.
ایرادات کتاب بنظرم طرح جلد نسبتا بی کیفیت و ویراستاری ضعیفش هست.
کتابیه که بخوام برای بار دوم بخونمش.