این روزا به این فکر میکنم که چقدر همه ما بیشتر به هارداسکیل (مهارت های سخت مثل مهارت کار با یک نرم افزار) بها میدیم تا سافت اسکیل (مهارت های نرم و رفتاری)
در حالی که مهارت های رفتاری خیلی خیلی به درد بخورترن.
کافیه تا بخوای یه نرم افزار ساده مثل اکسل یاد بگیری در عرض یه دقیقه، پنجاه تا دوره و ویدئو آموزشی و کتاب براش پیدا میکنی. و تو هم تمام زورت رو میزنی تا خیلی خوب یادش بگیری تا تو کارت به دردت بخوره.
اما مثلا اگر بخوای یه مهارت نرم یاد بگیری (مثلا انتقادپذیری). اول اینکه پیشفرض اکثر آدما اینه که اقا من همه این مهارتای نرم رو دارم. من انتقادپذیرم، من روابط عمومیم خوبه، من شنونده خوبی ام. اصن من آدم باحالیم، کی گفته نیستم.
در حالی که تجربه شخصیم میگه که وقتی تو یه جلسه کاری از یه فیدبکی بدجوری ناراحت شدم و واکنش نشون دادم، بعدها فهمیدم ضعف من این بود که اصلا انتقادپذیر نبودم?
حالا تازه اگه بفهمی و قبول کنی تو این مهارت نرم مشکل داری میخوای چیکار کنی؟ گاها ممکنه بگی من اینطوریم دیگه. اقا من انتقادپذیر نیستم از من انتقاد نکنید. تمام! ?
حالا فرض بگیر بازم انقدر اوضاعت خوب بود که علاوه بر این که مشکلت در اون مهارت نرم رو فهمیدی، سعی بر اصلاح اش هم داری، اون وقت چیکار میکنی؟
چند تا محتوا کاربردی، کارگاه عملی و… برای آموزشاش هست؟ شانس بیاری یه چیز خوب پیدا کنی ولی یادت باشه مهارت های نرم ریشه تو شخصیت ات دارن. باید تو همه ابعاد رفتاری ات که متاثر از اون مهارته، سعی کنی اصلاح کنی.
خلاصه اینکه مهارتهای نرم خیلی خیلی مهمان. و تو همه ابعاد زندگی به دردت میخورن و تفاوت ایجاد میکنن. اگه تو مهارتهای نرم خفن باشی میتونی هم تو شغلت و هم تو ارتباط با آدما موفقتر باشی.
حالا ببین تو کدوم مهارتا ضعف داری؟ من خودم تو انتقادپذیری، کنترل هیجانات و یه چنتا چیز دیگه مشکل دارم.
باور کن هیچکی نیست که تو همه مهارتا خوب باشه مهم اینه تو مسیر بهتر شدن باشی…