قبل از اینکه در مورد موضوع اصلی نوشته ام حرف بزنم، بذارید یه مقدار از خودم بگم. خب من در حال حاضر یه طراح تجربه ی کاربری ام که سعی داره ذوق و انرژیش رو از طریق محصولاتی که طراحی می کنه، به کاربراش منتقل کنه. من طراحی رو از ترکیب طبیعت، خلاقیت، قوه ی تخیل، ذوق و البته کتاب و مقاله یاد گرفتم و بالاخره تصمیم گرفتم خاطرات تجربه هایی که به دست آوردم رو اینجا منتشر کنم.
خب، هنر طراحی به نظر من ترکیبی از الگوبرداری صحیح و خلاقیته.
خلاقیت شاید در وهله ی اول یک امر ذاتی به نظر بیاد ولی می تونه با تلاش و تماشای طراحی های زیاد و تحلیل کردن اون ها به یک امر اکتسابی تبدیل بشه. پس خلاقیت در بعضی مواقع می تونه زیر مجموعه ای از الگوبرداری باشه. در نتیجه برای این که یه طراح خوب بشید در کنار تلاش و شیوه ی تفکر درست، نیاز به یه الگوی صحیح و پر از خلاقیت دارید.
یکی از بهترین الگوهایی که می تونه در هر زمینه ای از طراحی حرفی برای گفتن داشته باشه، طبیعته!
ساختار و قیافه ی گیاهان و جانوران، رنگ های به کار رفته در اجزای بدنشون، نحوه ی زندگی و رشدشون و حتی طلوع و غروب خورشید و تغییراتش در طول روز و … می تونن الگوهای مفیدی برای ایده هاتون در طراحی باشن.
اولین باری که این ایده به ذهنمون (من و هم تیمی هام) رسید که به جای استفاده از سبک های طراحی رایج، سبک خاص خودمون رو داشته باشیم، با این سوالات مواجه شدیم که «چطور می تونیم یک سبک جدید خلق کنیم» و یا «این سبک جدید باید چه ویژگی هایی رو داشته باشه» و حتی «چطور می تونه این ویژگی ها رو داشته باشه !!!»
در وهله ی اول نیاز به یک ذهن قوی و کنجکاو داریم که بتونه تحلیل گر خوبی باشه و برای انتخاباش دلیل منطقی و قابل قبول بیاره. این ذهن باید در ابتدا حداقل اطلاعات طراحی رو بدونه تا بتونه سبکی متفاوت و در عین حال بهتر از سبک های دیگه بوجود بیاره. این اطلاعات ابتدایی با مطالعه و تحلیل سبک های مختلف طراحی در حیطه ی کاریتون به دست میاد. وقتی من و هم تیمی هام تصمیم گرفتیم یه ابزار کاربردی برای دانشجو ها بسازیم، در طول مطالعه در مورد روند طراحی و ساخت یه نرم افزار، با دیزاین سیستم ها آشنا شدیم و شروع کردیم به یاد گرفتن قوانینشون. ما در مورد flat (سبک طراحی که توی Window8 به کار برده شده)، material (سبک طراحی که در Google ازش استفاده شده) و modern (سبک طراحی شرکت Apple) مطالعه کردیم. بعد از اون با اطلاعات اولیه ای که داشتیم، وارد محیط اطرافمون شدیم و سعی کردیم ارتباطات مختلفی رو بین دانشمون (قوانین دیزاین سیستم هایی که یاد گرفتیم.) و محیط پیدا کنیم. برای مثال، افکت های لمسی موبایل های Android رو در تغییر رفتار سطح آب نسبت به کشیدن انگشتمون روش، پیدا کردیم. یا حرکت نرم افزار ها و رفتارشون نسبت به نرم افزار های اطرافشون در منوی iPhone و iPad رو به حرکت اجسام شناور روی سطح آب تشبیه کردیم.
پیدا کردن این ارتباطات مختلف بین محیط و دانسته هاتون باعث رشد خلاقیت در ذهنتون می شه و بهتون کمک می کنه که برای ایجاد سبک خاص خودتون به راحتی بتونین از محیط الهام و ایده بگیرید.
عناصر چهارگانه به دلیل سادگی، در دسترس بودن و پایه ی اصلی جهان، می تونن یکی از بهترین الگوها براتون باشن. حضورشون در ساختار تمام طبیعت باعث می شه که شما علاوه بر پیدا کردن ارتباط بین دانشتون با محیط، بتونین بین اجزای خود محیط هم ارتباط پیدا کنین و به این ترتیب می تونید بخش های مختلف افکار و اطلاعاتتون رو به هم وصل کرده و یه علم تجربی- اکتسابی یکپارچه خلق کنید. برای مثال، تحرک باعث ایجاد عنصر باد می شه و تماس عنصر باد با عنصر آب باعث انتقال حرکت به آب می شه و این جریان رو دقیقا می شه در حرکت در منوی IOS که قبلا بهش اشاره کردم ببینید. ( البته منظورم این نیست که حتما طراح های IOS از این اتفاق استفاده کردن یا الگویی از این بخش از طبیعت گرفتن، بلکه فقط دارم بهتون نوع جدید تفکر رو یاد میدم).
خود عناصر طبیعی جدای از رفتارشون، به تنهایی معنا و احساسات خاصی رو منتقل می کنن که می شه ازش برای ارسال مفاهیم موجود توی ذهنتون به کاربرا و بیننده ها استفاده کنید. برای مثال عنصر آتش حس گرما و انرژی رو به انسان منتقل می کنه و یا عنصر آب، القا کننده ی آرامشه. استفاده از هر کدام از این عناصر می تونه احساسات موجود در اون ها رو به وسیله ی طرح شما یا سبک و شیوه ی طراحیتون منتقل کنه. ( البته این بهره بری به این معنا نیست که شکل آتش یا تصویر آب رو بزارید وسط طراحیتون، بلکه منظور استفاده از همون ویژگی های رفتاری و یا حتی رنگ و جنسیت و حالت این عناصره.)
من و هم تیمی هام برای درک بهتر عناصر مختلف و پیدا کردن تشابه دیزاین سیستم ها با رفتار عناصر، یک روز کامل نشستیم توی حیاط دانشگاه و آب، خاک، آتش و باد رو لمس کردیم و سعی کردیم با ترکیب اونها با هم، تاثیرشون روی هم رو کاملا بفهمیم. تک تک احساسات و تجربیاتی که بهمون منتقل می شد رو یادداشت کردیم. و بعد سعی کردیم با توجه به رفتار هر عنصر یه مجموعه قوانین بنویسیم و در ادامه به این فکر کردیم که این مجموعه قوانین چقدر از ویژگی های نرم افزاری که توی فکرمونه رو پوشش میده.
عناصر طبیعی نتونست کاملا ما رو قانع کنه. برای همین من دفترچه ام رو برداشتم و رفتم پشت دانشکده کنار چمن و ساعت ها رفتار مورچه ها و بقیه ی موجودات زنده ی اونجا رو بررسی کردم و سعی کردم از زندگیشون الگو بردارم. همه ی ما زندگی مورچه ها رو با همکاری و به هم پیوستگیشون می شناسیم. شاید به نظر خنده دار بیاد ولی منو یاد ارتباط بین نرم افزار ها و خدمات گوگل می انداخت.
انتخاب پالت رنگ علاوه بر اینکه ممکنه سلیقه دخالت زیادی توش داشته باشه، می تونه گاهی به شدت سخت باشه. انتخاب رنگ مناسب تاثیر به سزایی در طراحیتون داره. رنگ ها هم می تونن باعث جذب کاربرا بشن هم ممکنه اونا رو نسبت به کارتون خسته و زده کنه پس انتخاب درست رنگا خیلی مهمه.
توی چند تا از مقاله هایی که خونده بودم، نوشته بود که یکی از الگوهایی که طراحا ازش استفاده می کنن پروانه ها هستن. اگه به بال پروانه ها نگاه کنین متوجه طیف های رنگی متنوعی می شین که با وجود متفاوت بودن، چشم رو اذیت نمی کنه.
الگوی محیطی اطرافتون صرفا نمی تونه موجودات زنده باشه. ساختمون ها و ابزارهایی که روزانه باهاشون سر و کار دارید، از اونجایی که به وسیله ی یک انسان به طراحیش فکر و سپس ساخته شده، در واقع آینه ای از خلاقیت بشر پیش و حتی هم زمان با شماست. پس میتونه یک الگوی مفید براتون باشه.
هر روز به محیط های متفاوت برین و یا حتی در زمان های مختلف به یک مکان برین و دقایقی رو اونجا سپری کرده و به دقت به محیط اطرافتون نگاه کنین. بعد سعی کنین توی ذهنتون هر آنچه که میبینین، از موجودات زنده و گیاهان گرفته تا دست ساخته های بشر رو آنالیز و تحلیل کنین. برای خودتون دلیل بیارید و شیوه ی طراحی ها و معماری ها رو به چالش بکشید و سعی کنین حدس بزنین که هدف سازنده یا خالق از خلق این اثر با این ویژگی چی بوده و یادداشت بردارید و بعدا این یادداشت ها رو کنار هم مرور کنین و سعی کنین که اگه نقصی بینشون هست با ایده های جدید برطرفش کنین و یا از ایده های جالبشون الگو بگیرین. علت این که گفتم در زمان های مختلف یک مکان رو تحلیل کنین، تاثیر نور در چشم انداز هاست این کار بهتون در انتخاب رنگ ها خیلی کمک می کنه.
بر اساس علم و منطق، تفکر طراحی دنبال ایجاد یک درک مناسب، نزدیک و صمیمی از مشکلاتیه که مردم با اون مواجه شدن، تعریف می شه. در نتیجه انسان ها بخش عظیمی از شیوه ی طراحی شما رو دربر می گیرن و تاثیر زیادی روی نحوه ی فکر کردن شما می ذارن. این تاثیر آدم ها رو در دید شما به دو قسمت تقسیم می کنه:
1. آدم هایی که شما برای اون ها طراحی می کنین : یعنی افرادی که پس از اتمام طراحی شما، قراره ازش استفاده کنن. پس باید اون ها رو مورد بررسی قرار بدید تا ویژگی های جسمی، رفتاری و حتی نوع تفکرشون رو بشناسید تا بتونین به گونه ای طراحی کنید که قابل استفاده و کاربردی باشه.
2. آدم هایی که شما برای خلق شیوه ی جدید طراحی از اون ها الگو و ایده می گیرید : یعنی هم افرادی که به عنوان خالق یک اثر به شما ایده ای رو یاد میدن یا ازشون الگو می گیرید و هم افرادی که شما با مطالعه روی اون ها ایده پردازی می کنید.
کلینت رانگ بنیان گذار و مدیرعامل Archrival ( یک آژانس بازاریابی جوانان برجسته) و استاد دانشگاه نبراسکای لینکن میگه :« من سعی می کنم دیگر از خارج از چهار چوب فکر نکنم، اما تفکر طراحی در همه جا وجود دارد !! در همه جای زندگی، در لبه ها، گوشه ها، زبانه ها و حتی زیر یک برچسب بارکد ! »
در نتیجه شما به عنوان یه فردی که در یک محیط خاص زندگی، کار و یا تحصیل می کنید، بین انبوهی از ایده ها، الگوها و افکار و منابع لازم برای همه ی این ها قرار دارید. فقط باید به هر چیزی جور دیگه ای نگاه کنین :))
"پاییز و زمستان 1395"