ویرگول
ورودثبت نام
کامران ناظمی
کامران ناظمیاستراتژیست فروش و بازاریابی علاقه مند به فلسفه ، سیاست ، تاریخ ، فیلم و کتاب
کامران ناظمی
کامران ناظمی
خواندن ۶ دقیقه·۳ ماه پیش

انگور موفق‌تر است یا سیب؟ نگاهی به موفقیت در عصر ابزارها

من همیشه به مسائل از دریچه تکامل نگاه کرده‌ام. این نگاه به من کمک کرده تا حقایق زندگی را بهتر درک کنم و با پیچیدگی‌های دنیای مدرن کنار بیایم. وقتی به نقل‌قول پاراسلسوس فکر می‌کنم – «کسی که فکر می‌کند همه میوه‌ها همزمان با توت‌فرنگی می‌رسند، چیزی از انگور نمی‌داند» – انگار زنگ خطری در ذهنم به صدا درمی‌آید. این جمله فقط درباره میوه‌ها نیست؛ درباره مسیرهای متفاوت رشد و موفقیت در زندگی انسان‌هاست. اما چرا امروز، در دنیایی که پر از ابزار و تکنولوژی است، انگار همه را به یک خط پایان یکسان هل می‌دهند؟ چرا موفقیت فقط با ثروت، مدرک، یا تعداد فالوورها سنجیده می‌شود؟ من از زاویه تکاملی به این موضوع نگاه می‌کنم و باور دارم که این معیارهای ابزارمحور، ما را از ریشه‌های انسانی‌مان دور کرده‌اند، و بدتر از آن، در محاصره این ابزارها، احساساتمان را یکی یکی از دست می‌دهیم.

هزاران سال پیش، در غارهای تاریک و صعب‌العبور، انسان‌ها برای بقا به هم وابسته بودند. نظریه‌های تکاملی مثل «انتخاب خویشاوندی» یا «رفتار متقابل» نشان می‌دهند که موفقیت یک گروه به همکاری، اعتماد، و پیوندهای عاطفی بستگی داشت. در آن زمان، اگر پیرمردی داستان شکار را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد یا مادری با نوازش، حس امنیت به فرزندش می‌داد، این‌ها نشانه‌های واقعی موفقیت بودند. ابزارها – مثل یک نیزه تیز یا آتش – مهم بودند، اما فقط برای خدمت به گروه، نه برای تعریف ارزش انسان. این ریشه‌های تکاملی، ما را برای دنیایی ساخته بودند که در آن، موفقیت در عمق روابط و حس تعلق نهفته بود، نه در انباشت ابزارها. اما حالا، به تدریج، این معیارها وارونه شده‌اند: موفقیت دیگر در پیوندهای انسانی نیست، بلکه در ابزارهایی که داریم، سنجیده می‌شود – و این تغییر، شاید شروع یک از دست‌رفتن بزرگ‌تر است.

تمدن مدرن، با همه دستاوردهایش، بر پایه ساده‌سازی نیازهای انسانی بنا شده. نظریه‌های تکامل فرهنگی می‌گویند که وقتی نیازهای اولیه مثل غذا و سرپناه تأمین شدند، انسان‌ها انرژی خود را به ابزارسازی هدایت کردند. این انرژی ما را به ماه رساند، اما هزینه‌ای هم داشت: روابط انسانی به حاشیه رفتند، و موفقیت به معیارهای ابزاری تقلیل یافت. شبکه‌های اجتماعی، که قرار بود ما را به هم وصل کنند، حالا ما را در یک مسابقه بی‌پایان مقایسه گرفتار کرده‌اند. موفقیت دیگر یک حس درونی نیست؛ یک عدد است: تعداد لایک‌ها، فالوورها، یا صفرهای حساب بانکی. مثلاً، آزادی را در نظر بگیرید – چیزی که در تکامل اولیه، در حس تعلق به گروه و خودمختاری در تصمیم‌گیری ریشه داشت. حالا به ما می‌گویند آزادی یعنی پول، چون بدون پول، انگار هیچ انتخابی نداری. این یعنی شاخص‌های انسانی را با شاخص‌های ابزار قاطی کرده‌ایم: انگار یک ماشین گران‌قیمت یا یک اپلیکیشن پیشرفته، تو را انسان بهتری می‌کند. این معیارهای ابزاری، نه تنها تنوع مسیرهای رشد را انکار می‌کنند – مثل انگور و سیب که هر کدام در فصل خودشان می‌رسند – بلکه ما را به سمتی می‌برند که موفقیت را فقط در ارتفاع ابزارها ببینیم، نه در عمق وجودمان. و اینجاست که خطر واقعی ظاهر می‌شود: وقتی ابزارها همه چیز را می‌سنجند، احساساتمان کم‌کم بی‌ارزش می‌شوند.

ورود هوش مصنوعی (AI) این داستان را پیچیده‌تر کرده و محاصره ابزارها را کامل‌تر. از نظر تکاملی، AI یک جهش عظیم در ابزارسازی است. نظریه‌های تکامل تکنولوژیک می‌گویند که ابزارها خودشان تکامل می‌یابند، و AI این را به اوج رسانده. چت‌بات‌هایی که ادای همدلی درمی‌آورند یا الگوریتم‌هایی که رفتار ما را پیش‌بینی می‌کنند، دارند جای روابط انسانی را می‌گیرند. من نگرانم که این ابزارها، کم‌کم به ما بقبولانند که نیازی به آدم‌های دیگر نداریم. اگر AI بتواند حس همراهی یا حتی عشق را شبیه‌سازی کند، چه نیازی به دلتنگی یا همدلی واقعی؟ نظریه «انتخاب غیرطبیعی» به من هشدار می‌دهد که وقتی محیط زندگی‌مان بیش از حد مصنوعی می‌شود، ویژگی‌های زیستی که روزی برای بقایمان ضروری بودند، ممکن است کنار گذاشته شوند. احساساتی مثل دلتنگی یا عشق، که در غارها ما را به هم وصل می‌کردند، حالا در دنیای دیجیتال انگار اضافی‌اند. تصور کنید: در محاصره ابزارها، موفقیت ابزاری (مثل یک شغل با KPIهای بالا) به بهایی تمام می‌شود که از دست دادن احساسات انسانی است. دلتنگی، که زمانی ما را به سوی دیگران می‌کشاند، حالا با یک نوتیفیکیشن اپلیکیشن جایگزین می‌شود؛ همدلی، با یک ایموجی مصنوعی. اگر این روند ادامه پیدا کند، شاید بیست سال دیگر، بچه‌ها معنی «دلتنگی» را از گوگل سرچ کنند، چون دیگر آن را حس نکرده‌اند. این از بین رفتن احساسات، نه تصادفی است، بلکه نتیجه مستقیم معیارهای ابزاری موفقیت است – جایی که ابزارها نه تنها ما را ارزیابی می‌کنند، بلکه جایگزین چیزی می‌شوند که ما را انسانی نگه می‌داشت.

برگردیم به سؤالم: انگور موفق‌تر است یا سیب؟ از نظر تکاملی، این سؤال بی‌معنی است. نظریه تنوع زیستی می‌گوید که هر موجودی در اکوسیستم خودش ارزشمند است. انگور و سیب هر دو موفق‌اند، چون هر کدام در فصل و محیط خودشان شکوفا می‌شوند. انسان‌ها هم همین‌طورند. یکی با خلق یک اثر هنری، یکی با تربیت فرزندانش، و دیگری با ساختن یک استارتاپ موفق می‌شود. مقایسه این‌ها مثل این است که بگوییم قلب از کبد مهم‌تر است – هر دو برای حیات لازم‌اند. اما دنیای امروز، با شاخص‌های ابزارمحورش، این تنوع را سرکوب می‌کند. نظریه «انعطاف‌پذیری رفتاری» می‌گوید که راز بقای انسان در توانایی‌اش برای انتخاب مسیرهای مختلف بوده. وقتی همه را به یک مدل موفقیت – مثلاً ثروت یا شهرت – محدود می‌کنیم، این انعطاف را از دست می‌دهیم، و در عین حال، احساساتمان را قربانی می‌کنیم. موفقیت ابزاری، با همه درخششش، ما را از روابط عمیق دور می‌کند و جای خنده‌های واقعی را با لایک‌های مجازی می‌گیرد.

من فکر می‌کنم راه فرار از این مرداب، بازگشت به ریشه‌های تکاملی‌مان است. نظریه «نیازهای بنیادین» می‌گوید که ما برای رشد به سه چیز نیاز داریم: خودمختاری، شایستگی، و ارتباط. این‌ها همان چیزهایی هستند که در غارها ما را زنده نگه داشتند. خودمختاری یعنی خودمان مسیرمان را انتخاب کنیم، نه اینکه الگوریتم‌های اینستاگرام برایمان تصمیم بگیرند. شایستگی یعنی حس کنیم کاری که می‌کنیم معنادار است، حتی اگر به یک جایزه یا مدرک ختم نشود. و ارتباط، یعنی روابط واقعی را به چت‌های مجازی ترجیح دهیم. من نمی‌گویم ابزارها بدند. ابزارها ما را به جاهای شگفت‌انگیزی برده‌اند. اما وقتی ابزارها جای انسان‌ها را می‌گیرند، وقتی یک اپلیکیشن به جای یک دوست، حالمان را می‌پرسد، چیزی در وجودمان گم می‌شود – و آن، احساساتمان است. موفقیت واقعی، به نظر من، در این است که مثل انگور یا سیب، در فصل خودمان شکوفا شویم، بدون اینکه نگران مقایسه با دیگران باشیم، و بدون اینکه ابزارها احساساتمان را بلعیده باشند.

انگور موفق‌تر است یا سیب؟ هیچ‌کدام. هر دو در باغ طبیعت جای خودشان را دارند. من باور دارم که ما هم می‌توانیم باغی برای خودمان بسازیم، جایی که هر انسانی، با هر مسیری، ارزشمند باشد. تمدن مدرن، با همه ابزارهایش، نباید ما را از ریشه‌هایمان جدا کند. بیایید به جای مسابقه برای ابزارهای بیشتر، برای روابط عمیق‌تر، برای حس‌های انسانی‌تر، و برای زندگی‌ای که خودمان تعریفش می‌کنیم، تلاش کنیم. آن‌وقت، شاید بتوانیم در دنیایی که پر از ابزار است، هنوز انسان باقی بمانیم – با احساساتی که ما را به هم وصل می‌کند، نه با معیارهایی که ما را جدا می‌سازد.

با من در لینکدین همراه شوید!

برای مطالب بیشتر در این موضوعات و تبادل نظر پروفایل مرا دنبال کنیدارتباط در لینکدین
موفقیتروابط انسانیتکاملهوش مصنوعیشبکه های اجتماعی
۱۴
۲
کامران ناظمی
کامران ناظمی
استراتژیست فروش و بازاریابی علاقه مند به فلسفه ، سیاست ، تاریخ ، فیلم و کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید