من یه خواهر کوچک دارم که تقریباً یا دقیقاً از نظر سنی یه نوجوون محسوب میشه. این خواهر کوچیکه علاقه زائدالوصفی به ماکان بند داره. ینی هر وقت ازش میپرسم چندتا خواننده مورد علاقهت رو لیست کن ماکان بند سرفهرست این لیسته. خب راسیتش من خودم تازه همین چند روز پیش فهمیدم آهنگ فاخر "هربار این خرو، ببخشید، این درو نبند نرو" ساخته و پرداخته این گروهه. میخوام بگم در این حد پیگیرشون بودم. اما خب کمابیش محتوای آهنگاشون رو جسته گریخته این ور اون ور شنیده بودم. خب باب طبعم نبود که نبود. اما خب یجورایی لجم گرفته بود که ببینم چی داره این آهنگا که ملت این همه عاشقشونن. حتی یبار که با اتوبوس برمیگشتم دانشگاه از همین خواهر کوچیکه خواستم همه آهنگای گوشیم رو پاک کنه و بهترین آهنگاشو از ماکان بند و حمید هیراد و هوروش بند رو بریزه تو گوشیم که تو اتوبوس گوش بدم.
پیشاپیش میتونستم حدس بزنم چه سفر لذتبخشی در پیشمه. من که تنهایی هام رو با رزازی، حسن زیرک (خوانندههای کرد)، چاووشی، هایده و شجریان و ناظری می گذروندم، حالا باید میپذیرفتم که غرق این آهنگا بشم. خب راستش تمام سعیمو کردم که بدون هیچ پیش قضاوتی آهنگا رو گوش بدم و در مقابل وسوسه عجیب رد کردنشون خودمو کنترل کنم. هر جوری بود اون شب گذشت. البته ناگفته نمونه اون چند دونه آهنگی که خواهرم حذفشون نکرده بودن بی تأثیر نبودن، هر چند آهنگ یه بار میومدن و یه دستی به روحم میکشیدن تا بتونم بقیه رو گوش بدم.
اما من یه عادت دارم و اون اینه که دوست ندارم از موفقیت هیچ کس به راحتی بگذرم. از موفقیت همه چیز و همه کس میشه آموخت. مهم نیست طرف ماکان بند باشه، چاووشی باشه، عادل فردوسی پور باشه یا پیتزاخوران چهارراه ولیعصر. زیر و بم موفقیت همه برام جالبه چون شدیداً معتقدم موفقیت یک سری اصول بنیادین مشترک داره. بقیه چیزا فقط تو کانتکست فرق میکنن.
خلاصه، همه اینا رو گفتم که معلوم بشه چجوری شد حاضر شدم پای یک ساعت و چهار دقیقه مصاحبه ماکان بند بشینم (البته که با خواهر کوچیکه).
تازه اینجا میخوام بگم هدفم از نوشتن این پست چی بوده. اولین نفری که باهاش مصاحبه شد آقای یاشار خسروی، سرگروه ماکان بند بود. خانم (مصاحبه کننده) که کلی از کنسرت ماکان بند ذوق کرده بود از دلایل موفقیت ماکان بند پرسید. آقای خسروی بین حرفاشون نیم پاره خط، ببخشید نیم خط جمله گفتن که معادل یه استراتژی مهم در مارکتینگه. اینکه "ما کارمون رو برای teenager ها و بطور دقیقتر افراد زیر 18 برنامه ریزی کردیم". نشونه این رو من با چشم و گوش خودم دیدم. اول صدای جیغاشون بعد هم خودشون؛ یه صف طولانی از دخترای نوجوون و یکم جوون برای کنسرت ماکان بند.
تو مارکتینگ گفته میشه که شما باید بازار هدف محصولتو همون اول بدونی. بدونی هدفت کیان. Market segmentation رو بخوبی انجام داده باشی. پرسونای مشتری ت رو شفاف و روشن بلد باشی. چرا؟ چون شما قراره کلی کار انجام بدی و نمیشه که بعضی کارات درخور و متناسب یه نوجوون 14 ساله باشن، بعضی هاش برای یه جوان 25 ساله. کلی کلی تفاوت هست بین اینها. همین جنابان ماکان بند رو ببینید. من که هیچی از طراحی لباس نمیدونم به شما قول میدم آقایان امیر و رهام آگه قرار بود بازار هدفشون بجای زیر 18 سالهها، یه ذره بالاتر باشه، لباسهایی که میپوشیدن کلی فرق میکرد.
وقتی صحبت از market segmentation میشه، اهمیت این موضوع معلوم میشه که چرا این گروه مرز کارشون رو 18 سالگی تعیین کردن؟ یه دختر 15 ساله چه تفاوتی با یه دختر 20 ساله داره؟ آگه تفاوت داره، چقده این تفاوت؟ چه از لحاظ ذهنی، چه از لحاظ سلیقه موسیقی، چه از لحاظ رفتاری؟ مارکت سگمنتیشن ینی اینکه آقا جان شتر سواری دولا دولا نمیشه. بگو برای کی قراره کار بکنی. نگو این همه جوون بالا 18. نگو آخه اونا رو از دست میدم. چون شما باید انتخاب بکنی و این انتخاب، یه انتخاب استراتژیکه. انتخاب استراتژیک یعنی انتخابی که رو کل اون فعالیتهایی که قراره انجام بدی تأثیر میگذاره.
همونطور که گفتم (اگرم نگفتم الان گفتم) من زیاد غرق دنیای موسیقی نیستم اما مطمئناً مخاطبان چاووشی با ماکان بند و حمید هیراد تفاوتهایی بارز و مشخص با هم دارند. حالا میشه این تفاوتها رو براساس یسری معیار بررسی کرد مثل سن، مثل اعتقادات و باورها، مثل میزان مطالعه شون، مثل فعالیتشون تو شبکههای اجتماعی، مثل سلبریتی ها و اینفلونسرهای هر گروه.
طبیعتاً موفقیت هر کس رو هم باید براساس جامعه هدفش مشخص کرد. احمقانه است که موفقیت دو خواننده رو با تعداد فالورهای اینستاگرامشون بسنجیم. احمقانهتر این است که بگوییم ماکان بند موفقتر از چاووشی است چون نوجوونا اون رو بیشتر می پسندن یا اینکه چاووشی موفقتره چون آدمای دانشگاهی همگی طرفدار اونن. این نکته رو باید درک کرد که موفقیت یا شکست هر کس تنها تو جامعه هدفش تعیین میشه.
بنابراین حتی اگر برای من آهنگهای ماکان بند از اساس خالی از معنی و مفهوم باشن و حتی به غیر از محتوا، از منظر ساختار و موسیقی هم به هیچ جای من نچسبه اما من به ماکان بند احترام میگذارم چون تونسته به بالاترین سطح موفقیت بین جامعه هدفش برسه (لازمه اکیداً رو این نکته تأکید کنم که نقطه نظر من فقط از نظر بیزینسی است و جنبههای دیگر موضوع مانند موسیقی فارسی یا بطور کلی هنر یا حتی بحثهای جامعه شناسی و فرهنگی نقطه مقایسه من نیست).
ایگونه بود که فهمیدم الان در حالیکه افراد زیادی به ماکان بند و چی چی بند انتقاد میکنن که آهای! به کجا چنین شتابان! شماها دارید موسیقی فارسی رو به بیراهه میبرید! بشینید و مخورید غم جهان گذران، ببخشید، بنشینید و از چاووشی یاد بگیرید، چقدر حرف نادرستی میزنن.
خلاصه، حالا دیگه خواهر کوچیکمم میتونه با خیال راحت و بدور از نگاههای عاقل اندر سفیه من از آهنگهای ماکان بند لذت ببره.