- کاغذ احوال: مدتی پیش، محمدرضا گلزار، یکی از مشهورترین سلبریتیهای ایرانی، ازدواج کرد. ازدواج او احساسات شدیدی را در میان دختران هوادارش برانگیخت. بهطوریکه بسیاری از آنها بهشدت ناراحت شده و او را سرزنش کردند که چرا با کسی غیر از آنها ازدواج کردهاست! حتی برخی از پسران هوادارش نیز دچار سرخوردگی شدند. این اتفاق در فضای مجازی و رسانههای اجتماعی هم بازتابهای فراوانی داشت؛ کامنتهای منفی پرشماری روانهی صفحهی اینستاگرام گلزار شد. همچنین ویدئوهای زیادی منتشر شد که در آن هواداران بهخاطر از دست دادن او بهشدت گریه میکنند. پیش از این ماجرا نیز در یک مصاحبه از تعدادی از دختران هوادار او پرسیده بودند که تصور کنید گلزار مرده است، واکنش شما چیست؟ در واکنش به چنین سؤالی همهی دختران شروع به گریستن کرده و گفتند که ادامهی زندگی برایشان ممکن نیست! با مشاهدهی چنین وقایع و وضعیتهایی، این پرسش مطرح میشود که اساساً چرا چنین اتفاقی میافتد؟ چرا دختری که تاکنون حتی یکبار هم گلزار را از نزدیک ندیدهاست، اینقدر از مرگ خیالی او به هم میریزد؟ آیا چنین پدیدهای در گذشته هم رایج بودهاست؟ اگر نبوده، چرا در روزگار ما پدیدار شدهاست؟
واکنشهای احساسی شدید به وقایع واقعی و خیالی زندگی محمدرضا گلزار مثالهای خوبیاند از آنچه دونالد هورتون و ریچارد وول، «روابط فرااجتماعی» نامیدند. آنها در اثر کلاسیک خود که در سال 1956 منتشر شد، به تحلیل این مسئله پرداختند که چگونه مخاطبان رسانهها (رادیو، فیلم و بهویژه تلویزیون) همانطورکه با همتایان خود ارتباط برقرار میکنند، با شخصیتهای رسانهای نیز «روابطی» را شکل میدهند. هواداران، ادراک و شناخت خاصی از شخصیتهای برساختی (پرسونا) رسانهای یا سلبریتیها را در خود میپرورانند؛ بهگونهای که فرض میکنند دیگران از چنین ادراک و شناختی بیبهرهاند. این نکته میتواند توضیح دهد که چرا برخی از هواداران محمدرضا گلزار وقتی متوجه شدند که او با شخص دیگری ازدواج کردهاست، احساس خیانت کرده و یکه میخورند. بهطور مشابه، سرمایهگذاری عاطفی و گاهی اوقات روابط فرااجتماعی عمیقی که هواداران با بتها (ستارهها و سلبریتیها)ی خود ایجاد میکنند، ناراحتی و اندوه عمیق هنگام رخدادن اتفاقات ناگوار برای آنها را توضیح میدهد. بهطوریکه آنها مشابه با موقعیت مرگ یکی از نزدیکانشان، احساس صدمه میکنند.ازآنجاییکه اولین مطلب انتشاریافته دربارهی این پدیده به سال 1956 برمیگردد، آشکار است که با پدیدهی جدیدی روبهرو نیستیم و مدت زیادی است که درگیر این مسئلهایم. اگرچه هورتون و وول بر «رسانههای جمعی» تمرکز کردهاند، میتوان تصور کرد که خوانندگان با شخصیتهای رمانها یا داستانهایی که بهصورت شفاهی منتقل شدهاند نیز روابط فرااجتماعی ایجاد کنند. بدینترتیب، این پدیده میتواند تاریخچهای بسیار طولانی داشته باشد.
واضح است که اینگونه فرهنگ شهرت و هواداران و دنبالهروان آن، آسیبهای فراوانی برای جامعهی انسانی بههمراه دارند. با وجود این، آیا مسیر جایگزینی هست؟ و اگر بدیلی برای این وضعیت وجود ندارد، چگونه میتوان سیاستهای درستی را در قبال سلبریتیها و کنشهایشان در پیش گرفت؟ یک سیاست مناسب برای فرهنگ شهرت از چه اصولی برخوردار است؟
من با این گزاره که «فرهنگ شهرت آسیبهای فراوانی برای جامعهی انسانی بههمراه دارد»، موافق نیستم. فرهنگ شهرت برای افراد بسیاری در سرتاسر جهان، شادی و خوشی، ایده و الهام، حس تعلق (مثلاً در جوامع هواداری)، انگیزه و قصد و حداقل سرگرمی و تفریح به ارمغان میآورد. همانطورکه افراد غیرسلبریتی میتوانند الگوهایی مثبت یا منفی برای دیگران باشند، سلبریتیها نیز میتوانند چنین باشند. بنابراین، واقعاً پرسشتان دربارهی نیاز به سیاستهای خاص برای فرهنگ شهرت را متوجه نمیشوم. ما نباید توانایی انتقادی مخاطبان و همچنین هواداران را در تفسیر کنشها و پیامهای سلبریتیها، دست کم بگیریم.
در پایان، با توجه به تحولات دیجیتالی همهجانبه در جهان، چه تصویری از آینده دارید؟ برای مثال، ما با پدیدههایی چون اینستاگرامیشدن فرهنگ، ظهور میکروسلبریتیها در قامت بلاگرهای اینستاگرام و غیره روبهروییم. شما وضعیت آیندهی فرهنگ شهرت را چگونه پیشبینی میکنید؟
درحالیکه گمانهزنی دربارهی آینده میتواند جالب و سازنده باشد، در نهایت خود آینده پیشبینیناپذیر باقی میماند. بنابراین، پاسخی واقعی برای این پرسش ندارم. ما میتوانیم انتظارات و پیشانگاریهای خاصی را مبتنیبر آنچه هماکنون در حال رخدادن است، صورتبندی کنیم؛ اما برونیابی[1] هیچگاه تصویر کاملی از آنچه هنوز رخ ندادهاست، به ما نمیدهد.
[1] برونیابی (extrapolation) بهمعنای فرایند استفاده از اطلاعات موجود برای حدس وقایع محتمل آینده یا اندیشیدن دربارهی آنهاست.