هر سال در نزدیکی 25 بهمن، ولنتاین مثل هر موضوع دیگه در جامعه پولاریزه شده ما، یک دوقطبی ایجاد میکند. دسته اول که موافق هستند و اگر یار به کنارشان باشد، کادویی گرفته (خرس، شکلات، گل، قلب و مواردی از این دست) و تحویل یار میدهند و متقابلا متاعی هم هدیه میگیرند. دسته دوم هم فریاد وا مصیبتا سر میدهند که این رواج فرهنگ منحط غربی بوده و دچار غربزدگی شدیم و ما خودمان سپندارمذگان داریم و آن روز رو باید گرامی بداریم.
دو نکته در اینجا قابل تامل هست. یک اینکه آیا اگر دو نفر که عموما رابطه تعریف شده در چارچوب قانون و عرف و شرع ندارند، در روز سپندارمذگان (5 اسفند) به هم کادو بدهند، مساله مرتفع میشود؟ همینجا دسته مخالف ولنتاین دوشاخه میشوند. شاخه اول که سهم بیشتری هم دارند، باز هم مخالفت میکنند. چرا که اساسا دغدغه تهاجم فرهنگی ملی برایشان مطرح نیست و اصل موضوع با باورهایشان در تضاد است. شاخه دوم اما قانع شده و رفع دغدغه میشوند.
نکته دوم و مهمتر اما این است که آیا فقط ولنتاین یک فرهنگ وارداتی است و باید به شدت با آن مخالفت شود؟ اصلا فرهنگ چیست؟ در تعریف فرهنگ داریم:
فرهنگ را، مجموعه پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعهٔ خویش فرامیگیرد تعریف میکند.
کمی بررسی در تعریف فرهنگ نشان میدهد که اساسا فرهنگ یک پدیده ایستا نیست و مدام تغییر میکند. چون باورها، دانشها و عادات تغییر میکنند. پس از این نظر ولنتاین در دسته خیلی از مراسمهایی که ریشه ایرانی ندارند و طی قرنها به دلیل باورهای منطقهای، قومی و مذهبی وارد فرهنگ ایران شدهاند قرار میگیرد. اینکه تبادل فرهنگها خوب یا بد است، بحث دیگری است، اما نمیتوان گفت فرهنگهای وارداتی قومی و مذهبی خوب است و ولنتاین چون خاستگاه غربی دارد بد است. یا باید همه چیز بسته باشد و هیچ تبادل فرهنگیای قابل قبول نباشد و یا اینکه باید با این اصل که هر بخشی از جامعه ممکن است بخشی از این فرهنگهای وارداتی را قبول کند، کنار بیاییم.