هر از چندگاهی با خود فکر میکنم که آخه ما داریم چی کار میکنیم؟ موفقیت یک مفهوم است که در بین همه اقشار جامعه وجود دارد. میلی بیانتها که انسانها را میطلبد تا این برچسب (موفقیت) را به هر شکل ممکن به خود بچسبانند، حتی بدون این که اصلا مشخص شود که تعریف موفقیت چیست؟ یک سوال همیشگی در ذهن همه از جمله خودم است که الان دارم راه درست رو میرم؟ اصلا دنبال چی هستم؟ تو این مقاله قصد دارم مطالبی که در این باب به ذهنم خطور میکند رو به اشتراک بگذارم.
مشکل از آنجا شروع میشود که همه دوست دارند موفق شوند. اما شخصا این طور فکر میکنم که اصلا همه نمیتوانند موفق باشند. چون اگر همه موفق باشند، آن وقت دیگر مفهوم ناموفق از بین میرود. با حذف مفهوم ناموفق، خود به خود مفهوم موفقیت هم از بین خواهد رفت. اگر کمی دقت کنیم خواهیم دید که موفقیت عملا از بیرون تعریف میشود، مثلا کسی موفق است و شما تلاش میکنی که شبیه آن باشی تا به من هم برچسب موفقیت بخورد. و هر کسی در شباهت کمتری از آن شخص موفق باشد به همان میزان انسان ناموفقی است.
ما برای چه میخواهیم موفق باشیم؟ میخواهیم موفق باشیم که بیشتر تشویق بگیریم؟ من اینجا تشویق رو اقبال عمومی فرض میکنم. اقبال عمومی عملا منجر به افزایش اعتماد بنفس(برخی اوقات غرور کاذب) میشود و همزمان این حس رو به انسان تزریق میکند که شخصیت برجستهتری نسبت به دیگر افراد جامعه است. چرا؟ چون موفقتر است!
به نظر من، همه این قصه حول یک مفهوم پایهتر میچرخد که هدف نام دارد. در جامعه امروز مجموعه اهداف پیشفرضی وجود دارد که مردم را به صورت ناخودآگاه یا خودآگاه دسته دسته میکند. و احتمالا دستهای مشمول برچسب موفقیت میشود و دستهای مشمول این برچسب نیست. به عنوان مثال تحصیلات دانشگاهی یک هدف پیشفرض است که مردم را به دو دسته موفق و ناموفق تبدیل میکند. در حال حاضر حقیقت جامعه ما اینگونه است که همگان تحصیلات دانشگاهی اولیه را دارا هستند. برگردیم به همان گزاره اولیه راجع به عدم امکان موفقیت برای همه. من تحصیلات دانشگاهی را شامل گزاره میبینم و نتیجه میگیرم که تحصیلات دانشگاهی یک دستهبندی یا یک هدف معتبر محسوب نمیشود که مردم را دسته دسته کند.
اما مشکل کجاست؟ به مرور زمان مردم صرفا تلاش میکنند تا در چهارچوب مطلوبی قرار بگیرند که جامعه تعریف کرده است، نه به دنبال هدف مورد علاقه خودشان بروند. چرا؟ چون صرفا به دنبال برچسب موفقیت هستند. توجه داریم که تحصیلات دانشگاهی ابتدا یک هدف است تا دستهبندی و بعد برچسب. منطقا افراد بر حسب علاقه به سمت رشتههای مختلف میروند و به واسطه مهارتهایی که در رشته مورد علاقه خودشان کسب میکنند، مدرک متناظر را دریافت مینمایند.
به نظر من انسانها ذاتا، با استعدادها و علایق مختلف و خارق العادهای آفریده شدهاند. دستهبندیها و برچسبهای پیشفرض جامعه قادر به ارضای آحاد ملت نخواهد بود. این پدیده بسیار مضر است، چرا که افراد سعی میکنند برای دریافت برچسب مقصود، خود را در قالبای جا دهند که از اول برای آن ساخته نشدهاند و یا اصلا نباید در آن قالب جایگیرند. اگر بتوانند خود را در قالب جای دهند، این امر بسیار سخت است و انرژی بسیار و زمان عجیبی خواهد گرفت و یا با احتمال خوبی نتیجه موفقیت آمیز نخواهد بود و موجب دلسردی و سرخوردگی در جامعه میشود. با الهامگیری از طبیعت و خلقت میتوانیم به راحتی نتیجه بگیریم که به تعداد همه آدمها میتوانیم قالب داشته باشیم - اشاره به فیلم مارموک. گرگ موقعی موفق است که گرگ باشد نه شیر! شیر موقعی موفق است که شیر باشید نه گرگ. توجه داریم که هر دوی آنها میتوانند در لحظه موفق باشند اگر هدف معهود خود رو پیگیری کنند.
کمی درباره مسیر هم صحبت کنیم. اتفاق خیلی مضرری که امروز مشاهده میشود این است که افراد به دنبال کوتاهترین و آسانترین مسیر هستند. اما من تا به حال کار بسیار مهم اما آسان نیافتهام و اعتقاد دارم که همه کارها سخت است و سختی آن هم بسته به کیفیت آن است. حال میخواهد جارو کشیدن باشد یا شکافت هستهای. متاسفانه شرایطی جاری است انسانها از انتخابها کلان زندگی خود نیز محرومند، چقدر بد!!!!! یک مثال ساده که در بین جوانان میبینم موضوع مهاجرت است. مهاجرت برای صرفا مهاجرت خیلی بی معنی است. یا مهاجرت به خاطر فضای مسموم، چرا که همه دوستان در حال رفتن هستند و عدم دنبال کردن این مسیر معمولا به ناموفقیت میانجامد. ترس از ناموفقیتِ کاذب افراد را مجبور به دنبال کردن کورکورانه میکند. برگردم به مشکل قبلی مهاجرت هدف نیست، وسیله است یا شاید هم یک نتیجه ولی قطعا هدف نیست.
حرف اصلی مقاله این است که افراد باید خودشان اهداف و مسیر خود را شخصی سازی کنند چون هر کس ویژگیها، اخلاق، علایق، شرایط خانوادگی و استعدادهای خاص خود را دارد که تازه تفاوتها به معیارهای عنوان شده خلاصه نمیشود که خیلی بیشتر خواهد بود. هر کدام از این معیارها میتواند یک فرد را فرسخها با دیگری متفاوت کند که ابدا در قالبهای از پیش تعریف شده جامعه نمیگنجد. فراموش نکنیم که این زندگی ماست نه دیگران! پس حداقل تصمیمات کلان را خودمان بگیریم! در بخشهای بعد به نحوه شخصی سازی اهداف و مسیر خواهیم پرداخت. اما اینجا درباره آثار شخصی سازی مسیر هدف و مسیر بحث میکنیم.
چالش تعریف هدف جدید: هر شخص دلایل خاص خود برای انتخاب یک هدف دارد، البته با توجه به این که این هدف یک هدف شخصی سازی شده است پس ممکن است برای مردم قابل درک نباشد (البته این هدف باید معقول باشد و قابل درک برای یک انسان عاقل) و از همان ابتدا بچسب عدم موفقیت را به شما بزنند. با توجه به این که اهداف بسیار طولانی مدت است و ممکن است در پنجرههای چند ساله (۵ سال) به نتیجه ملموس برسد بنابراین مردم گاها نه تنها احساس پیشرفت در شما نمیکنند بلکه ممکن هم است که شما بازخوردهای پسرفت هم دریافت کنید. پس در صورت شخصی سازی انتظار چنین وضعیتی را داشته باشید و خود را برای آن آماده کنید.
خوبی شخصی سازی هدف: وقتی یک هدف شخصی سازی شده باشد، مسیر آن نیز قبلا شخصیسازی شده چرا که هدف از روی مطالعه فضای مسیر انتخاب شده است. مسیر شخصی سازی شده دقیقا باب تبع شما خواهد بود چرا که علایق و استعدادهای مناسب آن را از قبل آماده کردهاید و در با خود حمل میکنید. پس در شرایط متفاوت خیلی قافلگیر نمیشوید. از طرفی چون دقیقا میدانیم هدف چیست، دقیقا هم میدانیم چه باید کرد و مسیر چیست؟ پس دیگر وقت خود برای کارهای دیگر یا حاشیهای که کمکی یه هدف نمیکند صرف نمیکنیم. در مقابل این روش مجبوریم یک مجموعه مهارت همیشه با خود یدک بکشیم که شاید یکی از این مهارتها برای یک هدف مناسب باشد. البته این روش کار میکند اما وقت و انرژی زیاد و بیهوده میطلبد. هر چقدر مجموعه مهارتها بیشتر باشد یدک کشیدن آن سختتر و سرعتمان کمتر خواهد بود. در دو کلام مسمم و سبکبال.
چه کسانی نیاز به بازخورد مثبت دارند: بعضا افرادی را میبینیم که با نمایش موفقیتها خیلی کوچک و توخالی بازخوردهای خوبی از مردم دریافت میکنند و دلیل دریافت این بازخوردها نمایش نتایج به افراد غیر متخصص یا عام است. گرفتن حس پیشرفت به واسطه تشویق خارجی به خاطر نتایج توخالی از بزرگترین فریبها خواهد بود، هر چند که بسیار لذت بخش هم هست. انسان با عزت و کسی است که اهداف خود را شخصیسازی کرده مانند یک کوهنورد حرفهای همواره قادر است فاصله خود را از قله محاسبه کند و میزان پیشرفت خودت را اندازهگیری نماید. در چنین شرایطی اثبات پیشرفت به فضای جامعه ضروری نیست چرا درک آن برای آنها دشوار است.
تا اینجا مشخص کردیم که انتخاب هدف شخصیسازی شده چیست و چه اتفاقاتی مترتب آن است. البته فراموش نکنیم هدف از مطالعه فضای مسیر به دست میآید که میشود علاقه، استعداد و دیگر مسائل. در بخش بعد نحوه انتخاب یا شخصی سازی آن خواهیم پرداخت.
پیش از این که به هدف و مسیر بپردازیم، قبل از آن دوست دارم راجع به یک تهدید در این رابطه بحث کنم. بعضی اوقات افراد قادر به انتخاب هدف اصلی نیستند چرا که برخی هدف را با نتیجه اشتباه میگیرند. مجددا برمیگردم به مشکل دستهبندیها برای برچسب موفقیت. افراد معمولا اتفاقاتی که مترتب یک انسان موفق شده است رو ملاک قرار میدهند. مثلا متوجه میشوند که آن انسان موفق انسانی پولدار است. پس پول را به غلط به عنوان هدف انتخاب میکنند. در صورتی که پول صرفا یک نتیجه است نه هدف. به عنوان جمعبندی تهدید میتوان گفت که باید دقت شود که هدف با نتیجه اشتباه گرفته نشود. مثال دیگر این موضوع مدرک و تحصیلات دانشگاهی است که افراد صرفا مدرک را هدف قرار میدهند نه حوزهکاری را! این مطلب به صورت زنجیروار انسان را دچار مشکلات عمیقتر از جمله سردرگمی و بیانگیزگی خواهد کرد.
اگر بخواهم یک تصویر ذهنی از این مطلب ارائه دهم، میتوانم یک کوهنورد را مثال بزنم. کوهنورد در مسیر طولانی خود ممکن است درگیر مسائل مختلفی شود، اما هدف اصلی هیچگاه فراموش نمیشود و آن قله است. هرگاه احساس خستگی و سردرگمی به او دست دهد، میایستند و به بالا نگاه میکند تا مسیر مناسب برای نیل به قله را مجددا بیابد. و در آن لحظه به مزایای نیل به قله عملا فکر نمیکند(همان نتایج). البته ذکر این نکته ضروری است که مزایای رسیدن به قله(نتایج) یک انگیزه مضاعف برای کوهنورد خواهد بود.
به نظر من هدف باید طوری انتخاب شود که مسیر رسیدن با آن علایق ما را ارضا کند. چرا که انسان وقتی کاری که دوست دارد را انجام دهد، معمولا سختیهای آن را خیلی احساس نمیکند یا نمیخواهد ببیند. و این دقیقا نکتهای است که رسیدن به هدف را برای انسان تضمین میکند. مسیر سخت و طاقت فرسا است اما مورد علاقه.
مسیر، هدف را مشخص میکند. افراد علایق مختلفی دارند، برگردم به مثال رشته و مدرک دانشگاهی. انسان ممکن است یک مجموعه مهارت را دوست داشته باشد. با جست و جوی فضای مسیر میتوان حدس زد که بهترین هدف برای مجموعه مسیرهای مورد علاقه من چیست (بهترین رشته برای علایق من چیست، دقت کنیم مطالبی که در آن رشته میآموزیم باید مورد علاقه باشد نه نام آن). فرض کنیم یک شخص میخواهد یک نجار بسیار زبده شود، مسیر ممکن است از دانشگاه هنر بگذرد یا از یک نجاری کوچک. مجددا فرض کنیم بهترین حالتی که برای یک نجار درنظر میگیریم کسی است که آثار هنری بی همتا با استفاده از چوب ایجاد میکند. شخص باید تلاش کند تا خود رو در محیطی ببیند که بیشترین سرعت را در مسیر رسیدن به این هدف به او بدهد. حال در یک نجاری کوچک یا در دانشگاه یا هیچکدام. به محض این که تشخیص دادیم کدام مسیر باید بدون فوت وقت اقدام کرد و راه افتاد.
در مسیر هدف، شخص مشغول انجام وظایف متعدد نجاری خواهد شد و مهارتهای مختلفی را در مسیر خواهد آموخت. نکته قابل تامل این است که شخص در تمام مدت در حال انجام کاری است از آن لذت میبرد پس خستگی و خمودی بر او غالب نمیشود. در عدم خستگی، استمرار غالب میشود به موجب رشد شخص شده و موجبات رسیدن به هدف را باعث میگردد. کلیدی ترین نکته برای رسیدن به اهداف سخت استمرار است و علاقه پیشنیاز آن خواهد بود.
مباحث حاشیهای مختلفی مانند شکستن هدف بزرگ به زیر اهداف کوچکتر یا سادهتر وجود دارد اما این مطلب از حوصله این بحث خارج است و به آنها نخواهیم پرداخت. به علاوه، میدانیم درجه سختی برای اهداف مختلف ثابت نیست. شاید پیشنهاد شود که بهتر است هدف آسانتر انتخاب شود اما با استفاده از روش شکستن اهداف میتوان یک هدف سخت را به هدف سادهتر تبدیل کرد. نتیجه این که این که هدف سخت یا آسان اصلا اهمیتی ندارد. اما به توجه به این که معمولا نیل به هدف سخت احتمالا از نتایج بهتری بهره میبرد پس چرا یک هدف سختِ مناسب انتخاب نکنیم؟ از دیگر مزایای انتخاب هدف سخت این است که حتی اگر به هدف اصلی نرسیم آنقدر بالا رفتهایم که حتی باز هم آن نقطه فعلی بسیار مطلوب است. مثال ساده این موضوع همان درس خواندن برای ۲۰ یا ۱۰ است!
هدفت را خودت انتخات کن، مسیر را نیز هم. چون مسیر را دوست داری پس به هدف خواهی رسید هر چقدر سخت یا آسان. چیزی که باید جست و جو کنی زمان رسیدن است که آن هم به زودی نیست.