در طول کار با خانواده هایی که در آن یکی از والدین با فرزند همسرش زندگی می کند، دریافتم که یکی از انتظارات عموم پدران جداشده این است که همسر جدیدشان وارد زندگی شان می شود و به راحتی به مادری برای فرزند آنها تبدیل می شود. شاید آنان این طور فکر کنند که اگر همسرشان وقت بیشتری را با فرزند آنها بگذراند، فورا ارتباطی شکل می گیرد و آنان به یک خانواده «واقعی» تبدیل خواهند شد.
ولی ممکن است اوضاع این طور پیش نرود چون چالش های زیادی پیش روی نامادری هاست که مادران با آن درگیر نیستند؛ چالش هایی مثل اینکه مادری کردن برای فرزند «دیگری» گاهی خسته کننده یا غیرممکن به نظر می رسد، به خصوص در ابتدای ارتباط.
سال ها طول می کشد تا رابطه میان نامادری/ناپدری ها و فرزندان همسرانشان شکل بگیرد و اجبار کردن برای پیشرفت این رابطه می تواند خیلی چیزهای خوب را به تاخیر بیندازد یا حتی از رخ دادن آنها جلوگیری کند و در عین حال عواطف منفی و انکارها را شکل دهد.
اما از آنجایی که بسیاری از پدران این را نمی دانند، وقتی همسرشان می خواهد که برای مدت زمانی فاصله بگیرد یا از ایفای نقش مادری برای فرزند آنها خودداری می کند، ناامید می شوند. واقعیت این است که دلایل بسیار خوبی برای این وجود دارد که نامادری/ناپدری بودن سخت تر از پدر/مادر بودن است.
1- کودکان دربرابر والدینشان گذشت بیشتری دارند تا در برابر نامادری/ ناپدری شان.
شاید والدها با گذشت زمان این موضوع را دریابند. شاید احساسات منفی زیادی درباره زندگی با نامادری/ناپدری وجود داشته باشد. یک اشتباه در این باره می تواند باعث کینه به دل گرفتن کودک و مانع از نزدیک شدن بیشتر به او شود. نامادری ها اغلب با ترس از از دست رفتن این رابطه روبرو هستند، به ویژه اگر تازمانی که دیگر کار از کار گذشته است، ندانند چه اتفاقی در حال وقوع است.
2- پدر/مادر در مقایسه با نامادری/ ناپدری شکیبایی بیشتری در برابر فرزندش دارد
یک نامادری نه ماه تمام یک جنین را در شکم نگه نداشته است. آنان اغلب سال های اول زندگی کودک را که سال های طلایی برقراری ارتباط هستند، از دست داده اند. فرزند همسر از گوشت و خون نامادری/ناپدری نیست. طبیعی است که انسان در برابر چیزی که از خودش باشد صبوری بیشتری نشان دهد تا چیزی که پیوندی با دیگری دارد. شلوغی، سروصدا، اوقات تلخی، تنش— احتمالا هیچ پدر یا مادری اینها را دوست ندارد ولی آنان در برابر این چیزها صبوری می کنند، خوب او بچه خودشان است. وقتی آن بچه به دنیا آمد، اتفاقی افتاد که باعث شد آنها توانایی بی نهایتی برای تحمل همه کارها و رفتارهای بچه شان به دست آورند. حتی وقتی نیاز به فاصله گرفتن از وظیفه پدری/مادری داشته باشند یا عصبانی باشند، عشق آنان نسبت به فرزندشان هرگز متزلزل نخواهد شد و آماده اند که دوباره به زمین بازی برگردند. اغلب نامادری/ناپدری ها از چنین قدرت ماورائی بی نصیب اند و با اتفاق افتادن مشکلات مختلف، اغلب زمان طولانی تری لازم است تا آنان بتوانند دوباره به کودک اعتماد کنند یا احساسات مثبت نسبت به او داشته باشند.
3- نامادری/ ناپدری ها اغلب به درستی نمی دانند که چه زمانی برای صحبت کردن مناسب است.
نامادری ها اغلب نگران این اند که پا روی دم بچه بگذارند یا وقتی حرف می زنند یا وقتی حتی چیزی نمی گویند، با واکنش نامناسبی از سوی کودک روبرو شوند— رفتاری که ممکن است از سوی همسر قبلی شوهرشان به اشتباه تعبیر شود یا کودک به نادرستی به مادر اولیه اش انتقال دهد. و به دلیل مورد اولی که در بالا نام بردیم، نامادری ها همیشه با ترس از دوست داشته نشدن توسط فرزند همسرشان روبرو هستند. شرایط افتضاحی است، زندگی با کسی که شما را دوست ندارد ولی اغلب قدرت زیادی در آن خانه دارد. مطمئن نبودن از خود انسان را خسته می کند و راه رفتن روی لبه تیغ برای مدتی طولانی حتی قوی ترین انسان ها را به زانو در می آورد.
4- کودک دلش می خواهد کارهایش را پدر/مادرش برایش انجام دهند نه ناپدری/نامادری
کودکان مشتاقند که وقت و توجه پدر و مادرشان را از آن خود کنند. آنان به نامادری/ناپدری شان به چشم موجودیتی مقتدر نگاه نمی کنند؛ این یعنی کودک فکر نمی کند که باید به حرف نامادری/ناپدری اش گوش دهد. حتی اگر با نارضایتی به این موضوع تن بدهند و به حرف های این آدم اضافی گوش بدهند و به او به عنوان یک فرد مهم احترام بگذارند، این کار جزو اولویت هایشان نیست. حتی اگر رابطه خوبی بین آنها برقرار باشد، مداخله نامادری/ناپدری در کارهایشان را نوعی فضولی و دخالت بیجا تلقی می کنند.
5- به طور طبیعی بچه ها تمایل دارند والدینشان و نه نامادری/ناپدری شان را خوشحال کنند
کودکان آن طور که نیاز به پذیرش از سوی والدینشان را احساس می کنند، تمایلی به جلب رضایت نامادری/ناپدری شان ندارند. آنان آن حس طبیعی برای پذیرفته شدن را در برابر نامادری/ ناپدری ندارند. اشتباه نکنید، همه ما تمایل داریم که دوست داشته شویم ولی آنچه در این ارتباط رخ می دهد، چیزی عمیق تر است. در واقع، گاهی کودکان سعی می کنند اوضاع را تا حد ممکن برای نامادری/ناپدری شان سخت و پیچیده کنند، به این امید که آنان خودشان بگذارند و بروند و کودک دوباره بتواند همه وجود پدر/مادر را برای خودش داشته باشد.
6- والدین از عشقی بی قید و شرط دربرابر فرزندانشان برخوردارند، در حالی که فرزند همسر برای یک نامادری/ناپدری وجودی خارجی محسوب می شود.
مردم تمایل دارند نامادری را که به طور خودکار عاشق فرزند همسرش نیست قضاوت کنند. ولی واقعیت این است که اساسا آنها دو غریبه اند که هیچ کدام دیگری را انتخاب نکرده اند ولی یکدیگر را عضوی از خانواده همدیگر یافته اند. شاید برای چنین خانواده هایی سال ها طول بکشد تا بتوانند مانند یک خانواده احساس و عمل کنند. بنابراین بدون اغراق، برای همه این خانواده ها، سال های اول سال های اصلاح و تعدیل رفتارهاست. یک کودک هرگز به طور خودکار نامادری/ناپدری اش را به چشم مادر/پدر واقعی اش نمی بیند و برایش هیچ اهمیتی قائل نیست. شاید سال ها طول بکشد تا آن رشته محبت تنیده شود و گاهی چنین اتفاقی هرگز نمی افتد.
7- شاید یک همسر سابق هم در این میان وجود داشته باشد که کودک را از برقراری ارتباط با نامادری/ناپدری منع کند
وقتی مادر/پدری فرزندش را در معذوریت وفاداری قرار می دهد، کودک با خودش فکر می کند «اگر نامادری/ناپدری ام را دوست داشته باشم یا با او خوش بگذرانم، مادر/پدرم ناراحت می شود.» بنابراین ممکن است کودک از برقراری ارتباط با نامادری/ناپدری اش سر باز بزند یا حتی بدتر از آن، شروع کند به انجام رفتارهایی علیه او. تحقیقات نشان داده است که هرچه کودک، در درون، نامادری/ناپدری اش را بیشتر دوست داشته باشد، احتمال انجام رفتارهایی علیه او بیشتر است. احساس گناه در وجود کودک می تواند باعث شود تا او فکر کند دارد به مادر/پدرش خیانت می کند.
پدران، اگر می خواهید قهرمان زندگی همسرتان باشید، وقتی می گوید مادری کردن برای فرزندتان برایش سخت است یا از شما می خواهد بخش بیشتری از مسئولیت ها را بر عهده بگیرید، به حرف هایش گوش بدهید. این به دلیل این نیست که او فرزند شما را دوست ندارد، یا اهمیتی برای شما قائل نیست. این تنها به دلیل ذات طبیعی خانواده های این چنینی است و گاهی فقط برای او غیرممکن است که بخواهد آن چیزی باشد که شما انتظار دارید.
توسعه ارتباط میان نامادری/ناپدری و فرزندخواندگان چیزی نیست که یک شبه اتفاق بیفتد. پس اگر می خواهید فضایی برای شکل دادن به این رابطه ایجاد کنید، با اجازه دادن به طبیعی پیش رفتن اوضاع به سرعتی که همه با آن راحت باشند، به این روند احترام بگذارید.
جنا کورف (Jenna Korf)
منبع: تارنمای هافینگتون پست