یکی از آفاتی که در زندگی ما وجود دارد، اشتباه گرفتن مقصد و مسیر است. این عامل، میتواند مانند سمی مهلک و کشنده، زندگی یک فرد را به تباهی بکشاند. تعداد افراد کمی مصون از این مشکل هستند و بسیاری از ما، تجربه این اشتباه را داشتهایم. اما این اشتباه چیست؟
احتمالا تا به حال دیدهاید که یک جوان، با تلاش زیاد و شبانهروزی، با موفقیت در کنکور و کسب رتبه خوبی، به دانشگاه راه یافته است؛ اما همین که پا به دانشگاه گذاشته است، انگار که همان شخص نیست و به فردی نه چندان موفق بدل میشود. این پدیده، نتیجه عینی یک ذهنیت نادرست و یک تعریف گمراه کننده از هدف است. قاعدتا، هدف یک فرد کنکوری، نباید صرفا قبولی در کنکور باشد؛ این فقط بخشی از مسیر او به سمت موفقیت است؛ آن هم نه موفقیت عمومی، بلکه صرفا یک موفقیت در عرصه تحصیل و احتمالا اشتغال.
نتیجه محتمل تعریف نادرست از مقصد، و اشتباه گرفتن مسیر با مقصد، همین خواهد بود. متأسفانه این آفت، به خصوص در میان قشر محصل ما، بسیار فراگیر است. نفس موضوع تحصیلات، حتی تا عالیترین سطوح آن، نباید به عنوان هدف باشد. بلکه تحصیلات، هر چه هست، باید در خدمت اشتغال باشد و یک محصل برای این هدف آماده شود (هم توسط خودش و هم توسط نظام آموزشی). اما متأسفانه برای بسیاری از افراد، کسب یک مدرک تحصیلی (و صرفا کسب آن)، میشود هدف غایی؛ و در نتیجه انتظارات و باورهای غلطی در خصوص این موضوع در ذهن جامعه ایجاد میشود.
یکی از لوازم یک زندگی درست، برخورداری از یک هدف درست در ذهن است. اما متأسفانه، بسیاری از استعدادها، دقیقا به همین دلیل از بین میروند که به اشتباه، حرکت در مسیر درست را، رسیدن تعبیر میکنند و این، پیامدهای تلخی را اغلب با خود دارد. خیلی از انگیزهها، زودتر از آنچه که باید، خاموش میشوند. از این دست استعدادهای حیف شده، متأسفانه کم سراغ ندارم.