تصویر این نوشته، چهره پروفسور «جورج آرتور آکرلوف» (George Arthur Akerlof)، اقتصاددان آمریکایی است که در سال ۲۰۰۱ به همراه دو نفر دیگر، برنده جایزه نوبل اقتصاد شد. پروفسور آکرلوف، به دلیل کار روی موضوع عدم تقارن اطلاعاتی و تأثیر آن در کژگزینی، و طرح مسأله بازار لیمو، که به بررسی بازار خرید و فروش خودروهای کار کرده در آمریکا میپردازد، موفق به دریافت این جایزه شد.
بازار لیمو، اصطلاحی است که آکرلوف برای اشاره به عرضه محصولات یا خدمات بی کیفیت (لیمو) در مقابل محصولات و خدمات با کیفیت (هلو) به کار برده است. او با تحلیل ریاضی و دینامیکی بازار خودروهای دست دوم، نشان میدهد که به دلیل عدم آگاهی کامل و دقیق مشتریان از کیفیت خودروی دست دومی که خریداری میکنند، به مرور، شرایط طوری تغییر میکند که فروشندگان ماشینهای با کیفیتتر از بازار حذف میشوند و بازار پر از لیمو (ماشینهای نامرغوب) خواهد شد. تنها دلیل این اتفاق نیز، عدم تقارن اطلاعاتی میان فروشنده و خریدار است. در این حالت، ماشینهای مرغوب به جای عرضه در بازار، در پارکینگها خواهند ماند و خاک خواهند خورد.
این موضوع در بازار کار نیز به چشم میخورد. کارفرماها احتمالا شناخت کاملی در مورد نیروی کار مورد استخدام ندارند. از این رو، عدم تقارن اطلاعاتی، نهایتا باعث کاهش دستمزدهای قابل پرداخت خواهد شد. در نتیجه بازار کار، به احتمال زیاد، خالی از نیروهای کاری با کیفیت خواهد شد. در این حالت نیز، نیروهای کار بهتر، احتمالا ترجیح خواهند داد که اساسا وارد بازار کار و/یا کار برای دیگران نشوند. موضوع گژگزینی، در صنعت بیمه نیز مشکلاتی را ایجاد میکند. چرا که مشتری بیمه (مثلا بیمه عمر)، چیزهایی را از وضعیت سلامت خودش میداند که احتمالا به راحتی برای کارشناس بیمه، مشخص نباشد. در نتیجه، به دلیل عدم تقارن اطلاعاتی، موضوع نهایتا یا با هجوم افراد با ریسک مرگ بالاتر به سمت بیمه عمر، به ضرر شرکت بیمه ختم میشود و یا با افزایش عمومی قیمت بیمه، به ضرر هر دو میانجامد؛ چرا که کاهش درآمد شرکت و قدرت خرید مشتریان را به همراه دارد.
اما راه پیشگیری از ایجاد «بازار لیمو» چیست؟ به دلیل این که این موضوع ریشه در عدم تقارن اطلاعاتی دارد، قطعا با افزایش آگاهی و شفافسازی، امکان کمک به مشتریان برای انتخاب بهتر و مناسبتر، وجود دارد. در این حالت، لیموها، واقعا با قیمت لیمو و هلوها هم، واقعا با قیمت هلو، خرید و فروش خواهند شد. خوشبختانه امروزه به مدد تکنولوژی و اینترنت، این پتانسیل بیشتر از سابق فراهم شده است؛ اما هنوز فاصله قابل توجهی با شفافسازی واقعی در همه عرصهها و بازارها داریم. برای بهتر شدن شرایط، سادهترین راهکار، اطلاعرسانی و کمک به مشتریان برای انتخاب آگاهانه است. در هر کسب و کاری که این آگاهسازی انجام شده است، مطمئنا با تغییر ذائقه مشتریان، شاخصهای عملکردی به مراتب بهتری به دست آمدهاند.