اگر روزی، یک نظرسنجی عمومی برگزار شود و از افراد خواسته شود که زمانی مطلوب را در گذشته، حال یا آینده انتخاب کنند، فکر میکنم اغلب افراد زمانی در گذشته را انتخاب خواهند کرد. حتی شاید، زمانی را انتخاب کنند که اساسا در آن وجود نداشتهاند. اما من شخصا، زمان حال را، به مراتب زمان مناسبتری میدانم و نسبت به آینده، مشتاقتر از گذشتهام. یکی از دلایل من برای عدم تمایل به گذشته (به ویژه گذشتههای دور)، برخی از باورها و سنن غلط آن زمان است.
خیلی هم لازم نیست در زمان عقب برویم. آن طور که من شنیدهام، همین ۵۰ سال پیش، زن و شوهر قانونی و شرعی، در جمع خانواده و در میان بزرگان، اگر اسم همدیگر را صدا میکردند، توهین و بیاحترامی به بزرگان تلقی میشد. تا مدتها، زوجهای جوان، همدیگر را «های» یا «هوی» و یا با اصوات دیگر خطاب میکردهاند، تا مبادا موجب رنجش بزرگان شوند. اگر همین زوج جوان صاحب فرزندی میشدند، بغل کردن این بچه و صحبت محبت آمیز و بازی کردن با او، باز هم مترادف با توهین و بیاحترامی بود. خلاصه کلام این که، بسیاری از کارهای عادی زمان حاضر، خطاهای غیر قابل گذشتی در ۵۰ سال گذشته بودند.
زمان گذشته، دقیقا مثل زمان حال، خوبیها و بدیهای خودش را داشته است. اما این سنتها و باورها، که مثل کلیدهای زنگ زده، قادر به باز کردن هیچ دری نیستند، واقعا غیر قابل تحمل هستند. اغلب به این فکر میکنم که قطعا ما هم چنین عادات و باورهایی داریم که به آنها پایبندیم، اما ۵۰ سال بعد، زنگ زده بودنشان عیان خواهد شد. خیلی برایم جالب است که از پنجره افکار انسانهای دو یا سه نسل بعد، زندگیهای الان را ببینم و بررسی کنم.