بخش مهمی از مسائل کاربردی در حوزههای مختلف علمی و فنی، مربوط به حوزه بهینهسازی و جستجو است. الگوریتمهای متنوعی هم برای حل این دسته از مسائل معرفی شدهاند، که نوع مهمی از آنها، الگوریتمهای تکاملی هستند که تشکیل دهنده مبحث محاسبات تکاملی در هوش مصنوعی میباشند. یکی از اصول کلی که لازمه عملکرد مناسب یک الگوریتم بهینهسازی است، ایجاد تعادل بین دو فاکتور مهم است: اکتشاف (Exploration) و استخراج (Exploitation). یک الگوریتم موثر و کارآمد، باید بتواند میان این دو مولفه، تعادل مناسبی را برقرار کند.
قابلیت اکتشاف، مسئول ایجاد تنوع و پاسخهای جدید است و در مقابل، قابلیت استخراج، مسئول ایجاد تغییرات جزئی و بهبود موضعی پاسخهایی است که قبلا یافت شدهاند. هر دو مولفه مهم هستند و البته هر کدام، مزایا و معایب خودشان را دارند. این موضوع، علی رغم این که یک بحث تخصصی و ریاضی است، در زندگی واقعی نیز، قابل مشاهده است.
برخی افراد، عادت دارند که مدام روشها و کارهای مختلف را امتحان کنند و چندان روی یک موضوع یا حرفه متمرکز نیستند. این امکان وجود دارد که این افراد، در طی یک ماه، چند مسیر متفاوت برای زندگی آیندهشان انتخاب کنند. اغلب خیلی زود تصمیم میگیرند که کاری جدید شروع کنند و البته، خیلی زود هم دست از کار میکشند. البته، مزیت مهم این گروه، یافتن راه حلهای بدیع برای مسائل است. روشهایی که به قول معروف، به عقل جن هم نمیرسند. افراد خارج از این گروه، عملا شانس بسیار پایینی برای این نوع از اکتشاف دارند.
گروه مقابل، افرادی هستند که یک رویکرد را پیدا میکنند و بدون هیچ گونه انحرافی، به صورت کاملا متمرکز، آن روش را به کار میگیرند. البته، به مرور زمان، بهبودهایی بسیار جزئی و مهم در این مسیر ایجاد میکنند. اما با تحویل گرفتن ایده یک اتومبیل، قرار نیست که هواپیما تحویل دهند. چرا که اساسا این قابلیت را، به دلیل محافظهکاری بیش از اندازه، از دست دادهاند. مزیت مهم این گروه، ریسک بسیار پایین و تداوم در عملکرد است.
اما همهمان به خوبی میدانیم که با تکیه بر هیچ یک از این خواص، نمیتوان به موفقیت رسید. یک استراتژی مناسب، مشابه با آنچه در الگوریتمهای بهینهسازی هوشمند اتفاق میافتد، این است که به مرور زمان، از روحیه مکتشفانه به روحیه متمرکز و محافظه کار گرایش پیدا کنیم. البته این که با چه سرعتی این استحاله اتفاق بیافتد، هنوز یک مسأله باز در ریاضیات است و در زندگی واقعی هم، موضوعی به مراتب سختتر است.
روشی مناسب، که اغلب در کسب و کارها میتواند مفید باشد، همکاری دو یا چند نفر از این دو گروه در کنار هم است. اگر دو نفر، که یکی تنوع طلب باشد و دیگری محافظه کار، در کنار یکدیگر باشند و بتوانند بالانس مناسبی را ایجاد کنند، احتمال رسیدن به یک سیاست بهینه، بسیار بیشتر از عملکرد انفرادی هر یک از آنهاست.