چند سال پیش، شبی در یخچال را باز کردم تا طبق معمول، پیش از خواب یک لیوان شیر بخورم. ساعت از ۱۲ نیمه شب گذشته بود و تاریخ انقضای شیر، عملا مربوط به دیروز بود. اگر در آن لحظه، یک ماشین یا روبات با منطق دو-دویی و کلاسیک قرار بود تصمیمگیری کند، آن یک لیوان شیر، اصولا نباید خورده میشد؛ اما من (احتمالا به دلیل استفاده از منطق فازی) شیر را خوردم و خوشبختانه مشکلی هم پیش نیامد.
تجربه و قضایای ریاضی نشان دادهاند، این نوع تصمیمگیریها با تغییر موتور استنتاج به یک موتور نرمتر (مثلا موتور استنتاج فازی) میتوانند منجر به نتایج بهتری شوند. اما با توجه به ماهیت زمان (که متغیر مستقل این مسأله است)، میشود از زاویه دیگری نیز به این موضوع نگاه کرد.
ساعت ۱۲ نیمه شب یک مرز زمانی است که خود ما تعریف کردهایم و اصولا نمیتواند در برخی تصمیمگیریها، معیار تصمیمگیری شود. به عنوان یک مثال دیگر، در اقیانوس آرام محلهایی وجود دارند که فقط چند متر با هم فاصله فیزیکی دارند، اما فاصله زمانیشان ۲۴ ساعت است.
شخصا اعتقاد زیادی به مرز بودن این قراردادهای زمانی ندارم؛ به ویژه اگر موضوع یک مناسبت زمانی باشد. مثلا آغاز هفته، آغاز ماه، آغاز سال (میلادی یا شمسی) و آغاز قرن، معمولا بهانه برخی تصمیمگیریها یا جشنها هستند. خود جشن مفهوم خوبی است؛ حداقل یک سال، به این ترتیب یک لحظه شاد خواهد داشت. تصمیم به شروع یک تحول یا کار جدید هم خوب است. اما جلوتر از این که برویم، مثلا هیجان ناشی از تحویل یک سال، بیشتر ریشه روحی دارد تا ادراک صحیح زمان. بعضا این هیجان به قدری شدید میشود که تمدن مایاها، تحویل سال نجومی بزرگ را، به عنوان پایان جهان در تقویم ثبت میکند.
ادراک ما از زمان، کاملا نسبی است و به راحتی میتواند به هم بریزد؛ حتی با قراردادهایی که خودمان برای سنجش و نمایش زمان وضع کردهایم. این موضوع ناشی از این است که در فضا-زمان چهار بعدی (به علاوه چندین بعد احتمالی دیگر)، عملا فقط یک سایه سه بعدی از حقیقت را میبینیم؛ دقیقا مثل سایه یک جسم سه بعدی روی دیوار. مغز ما نیز، دائما در حال بمباران در راستای بعد چهارم (زمان) است. طبعا در چنین شرایطی، بخشی از اطلاعات را از دست خواهیم داد و یا در کمترین حالت، تصویر ذهنی ما، همه واقعیت را پوشش نخواهد داد.
بر خلاف زمان بیداری، زمانی که خواب هستیم، برخی قواعد (و اعتقاد ما به درستی آنها) سست میشوند و ما میتوانیم زمان را با آزادی عمل بیشتری حس کنیم؛ حتی در زمان به جلو یا عقب حرکت کنیم و یا سرعت گذشت زمان را تغییر دهیم. برای اتساع زمانی در خواب، نیازی نیست که حتما با سرعت نزدیک به سرعت نور حرکت کنیم؛ مغز ما زحمت شبیهسازی این کار را میکشد. یکی از جالبترین آثاری که به این موضوع پرداخته است، فیلم Inception (کریستوفر نولان، ۲۰۱۰) است.
اگر یک بسته شیر را چند روز با سرعت نور در فضا جابجا کنیم و سپس به زمین بازگردانیم، اکثر افراد (در آن زمان) حاضر به خوردن شیر نخواهند بود؛ چون زمان زیادی از تاریخ انقضای آن گذشته است. اما پاسخ من مثبت خواهد بود؛ البته اگر عمری باقی باشد.