راستش گاهی واقعا تهدید خیلی به آدم انرژی می ده برای پیشرفت.
مثلا دو سه سال پیش یه مدیری داشتم که زن بود. خیلی هم بی سواد بود. با من روی لج افتاد و می خواست اخراجم کنه. منم برای اینکه نتونه هی خودم رو ارتقا دادم. آخرش هم اون رفت و من موندم.
توی اون روزا گاهی خیلی دلم می گرفت. می رفتم پنجره اداره رو باز می کردم و به دور دست ها خیره می شدم و می گفتم دنیا هنوز زیبایی های خودش رو داره. فیلم زیر درخت گیلاس رو هم تازه دیده بودم.
اون خانم چون پارتی های خوبی داشت الان تو یه شرکت مشابه ما یه سمت بالاتر داره.