ما آدم تنبل یا آدم زرنگ، بی اراده یا سست اراده نداریم. بهتر است بگوییم، آدم بی انگیزه یا با انگیزه داریم. زیرا وقتی انگیزهها از راه برسد، همان فردی که او را سست اراده نامیده بودیم، به گونهای ارادهاش را نشان میدهد و موفقیتهایی کسب میکند که ما متعجب میشویم.
انگیزه قادر است ازهمان آدمی که او را ناکارآمد، تنبل، سست اراده و بی پشتکار می دانی، یک مدیر موفق، کارآفرین، پزشک و … بسازد که میتواند تاثیری عظیم در جهان پیرامونش بگذارد.
خیلی مهم است بدانی:
آیا آدمی هستی که هر روزت با انگیزه حرکت به سمت خواسته ات شروع می شود یا اینکه بیدار میشوی ببینی چه پیش میآید؟
زیرا موفقیت هرگز شانسی اتفاق نمی افتد. بلکه موفقیت یک طرح و فرآیند است که با همواره با انگیزه همراه بوده است.
با چه انگیزه ای سر کار می روی؟ با چه انگیزه ای درس می خوانی؟ و با چه انگیزهای به مسائل زندگیات نگاه یا برای حل آنها ایده پردازی میکنی!
آیا می دانی تفاوت با انگیزه قدم برداشتن یا انجام یک کار بدون هیچ اشتیاق یا بینشی چیست؟
دقیقاً به اندازه تفاوت موفقیت با شکست، سرزندگی با افسردگی، ایمان با ترس، امید با ناامیدی و نیز تفاوت میان سخت کار کردن با پیشرفت است.
اما منظورم قطعاً این نیست که “انگیزه” را با “وابستگی به عاملی بیرونی” که مرتباً در حال هُل دادن ات باشد، اشتباه نگیر.
زیرا هیچ فردی قادر نخواهد بود مسئولیت انگیزانندن تو را به دوش بکشد. حتی اگر چنین فردی پیدا شود، قطعا زمانش آنقدر کوتاه است که اصلا به هیچ نتیجه ای ختم نخواهد شد.
منظورم از “انگیزه” یک عامل درونی است که خود به خود تو را پیش می برد. منظورم “انگیزه ای است که باید خودت آن را بسازی”
لازمه ساختن چنین انگیزه ای، داشتن خواسته های واضح و مشخص است. انگیزه، در قلب خواسته ات لانه دارد.
منظورم از “خواسته واضح و مشخص” یعنی خواسته ای که بتوانی آن را دست یافتنی ببینی. بتوانی تصویری واضح از آن در ذهن داشته باشی.
منظورم یک هدف رویایی، خیال پردازی و آرزوهای دور و دراز نیست. منظورم اهدافی واقعی است که تضادهای زندگی ات تو را به نقطه ای رسانده که خیلی واضح به نقطه ای رسیده ای که می دانی چه می خواهی.
منظورم هدفی است که بشود برنامه ای برای اجرایش تدارک دید. بشود گفت که اولین قدم را از کجا می شود برداشت و بشود گفت مقصدش کجاست.
به گونه ای که هر روز از شوق برداشتن یک قدم دیگر در آن مسیر، بیدار شوی. انگیزه، در چنین مرحله ای از خواستن، متولد شده، به زندگی ات جهت داده و مسیر را برایت مشخص می کند.
زیرا اگر مقصد مشخص نباشد، اگر ندانی چرا آن هدف را می خواهی یا چه کاری می خواهی برایش انجام دهی، فقط بیش از یک سرگردان در مسیر نخواهی بود.
برای کسب موفقیت، فقط بلند پرواز بودن یا خواستن موفقیت های بزرگ، کافی نیست. بلکه باید بدانی چرا آن خواسته را می خواهی و باورهای قدرتمند کننده ای برایش بسازی تا باور کنی داشتن آن خواسته برایت امکان پذیر است.این چیزها همان عامل درونی است که انگیزه می سازد و سوختی می شود برای غلبه بر هر آنچه که تنبلی می نامی.
وقتی چنین انگیزه ای می آید، دیگر فرقی نمی کند دیگران چه نگاهی به توانایی های تو یا درصد امکان پذیری آن هدف دارند. زیرا تو آن را باور داری و در هر صورت انجامش می دهی.
چرا که انگیزه، قدرتی در خود دارد و توانایی هایی را در تو بیدار می کند تا بتوانی هر غیر ممکنی را ممکن بسازی.
انگیزه، نقطه مقابل تنبلی است.
باز هم می گویم، منظورم انگیزه هایی درونی است که منبع آن، باورهای قدرتمند کننده ات است، نه تشویق هایی که از بیرون از خود دریافت می کنی. اگر پشتوانه انگیزه ات عاملی بیرونی باشد، بدان که آنقدر سست است که راه به جایی نخواهد برد.
بر عکس، انگیزه ای که پشتوانه اش یک باور قدرتمند کننده باشد، اشتیاقی سوزان برای ادامه دادن و پیش رفتن به تو می بخشد.
چنین انگیزه ای از دل هدفهایی واضح و مشخص، نمود پیدا میکند و با هر قدمی که در این مسیر برداشته می شود و هر کوچکترین نتیجه ای که بار می آید، آشکارتر و بزرگتر می شود.
هر کوچکترین نتیجه ای که می آفرینی، انگیزه، باور و ایمانت را برای ادامه، تغذیه می کند.
جهان همیشه نگاه متفاوتی به افراد با انگیزه و بی انگیزه دارد. جهان نمی تواند حامی یک فرد بی انگیزه باشد. تمام امکانات جهان، همواره در اختیار افراد خودجوش است. حتی جهان بیشتر از آنها، مشتاق موفق شدنشان است. چراکه آنها هستند که جهان را رشد می دهند.
رسالت جهان، بیشتر بخشیدن، به فردی است که انگیزه دارد. فردی که باور دارد هدفش دست یافتنی است و همه اینها زمانی شروع می شود که هدف هایت واضح و مشخص می شود.
اولین قدم برای داشتن هدفهایی واضح و مشخص، شناختن خودت و علائقت است.
پس به خودت نگاه کن:
اگر علائقت را نمیشناسی، حتی نمیدانی از زندگی چه میخواهی، یا رسالتت چیست.
اگرهدف داری اما نمیدانی باید از کجا شروع و چگونه اولین قدم را برداری.
اگر وقتی به خودت نگاه میکنی، میبینی هدفهای متفاوتی را شروع اما همگی نصفه و نیمه و بی نتیجه رها شده اند.
اگر هر بار فرد را در انجام کاری موفق یافتی، تو هم با شور و شوق فراوان و به قصد موفق شدن، تصمیم به انجام همان کار گرفتی، اما خیلی زود فهمیدی که دیگر خبری از آنهمه ذوق و شوق اولیه نیست، حتی نیمه کاره رها شد.
اگر دریافته ای که قدرت تصمیم گیری برای رسیدن به اهدافت را نداری، امروز یک تصمیم گرفته و با جدیت متعهد به اجرایش میشوی، اما فردا هیچ خبری از آن همه جدیت نیست.
و در یک کلام، اگر به احساس ناتوانی درباره رسیدن به اهدافت رسیدهای.
یعنی هنوز نتوانستهای هدفت را خیلی واضح و مشخص، از هوسهای زودگذر تشخیص دهی!!!
هدف گذاری کمک به شناخت خودت و علائق ات است تا بتوانی اهداف واقعی ات را از هوس های زودگذر تشخیص دهی.
زیرا همیشه در جنگ میان اهداف و باورها، همیشه باورها پیروز اند. پس تنها راه این است که نه تنها هدف واضح و مشخصی داشته باشی، بلکه باید باورهای هماهنگ با آن هدف را بسازی تا نه تنها جنگی میان این دو نباشد، بلکه آن باور، پشتوانه ای باشد برای بارور ساختن آن هدف.
هدفگذاری یک پروسه است. پروسه ای که باید با تکرار و تمرین روزانه، مسیرش را طی نمایی. وقتی هدف مشخص می شود. وقتی مصمم به انجامش می شوی، آنوقت انگیزه هم از راه میرسد برای برداشتن اولین قدم ها. سپس نشانه ها از راه می رسد و هر بار نتایج را بهتر می کند.
شما مسیر را با یک هدف شروع میکنی و بوسیله انگیزهای که از دل آن هدف میآید، هدایت شده و قدم ها را یکی پس از دیگری برمی داری. سپس نشانه های یکی پس از دیگری ظاهر و دوباره اشتیاقت را به ادامه بیشتر می کند.
سپس نتایج بزرگتری ظاهر می شود. این نتایج اعتماد به نفس ات را افزایش داده و این ایمان را می سازد که همه چیز امکان پذیر است.
ایمان به توانایی انجام یک کار!
سپس به همین شکل هر بار ایمان، انگیزه، باور و اعتماد به نفس ات برای برداشتن قدم های بزرگتر و اجرای اهدف بزرگتر، بیشتر می شود.
آنوقت به خودت نگاه میکنی و میبینی قدمهایی برداشتی و تغییراتی ایجاد کردی و موفقیتهایی کسب نمودی که روزی مثل همین الان، حتی فکر کردن به آن هم راحت نبود.