Rastegar
Rastegar
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

لولیتا، مستاجر حوالی شش صبح

گمان می‌کنم لولیتا اعضا و جوارحم را اجاره کرده است، گویا اعتقادی هم به نظم ندارد که این‌گونه فکردانی زیر شیروانی را تبدیل به انباری‌ای بهم‌ریخته و آشفته کرده است. سلف یاخته‌ها «قلب» را تقریبا به حال خوش رها کرده، البته باز جای شکر دارد که حداقل کاری به کار بیرون‌برش نداشته و به یاخته‌ها این فرصت را داده که ناهارشان را سر کار میل کنند... آهسته کلید می‌اندازم و درب رخت‌شوی‌خانه را باز می‌کنم... خالی خالی‌ است! عجیب است که مهم‌ترین بخش سیستم از نظر مادربزرگ «معده» هم‌اکنون بی‌کار مانده و از زور بلاتکلیفی صدای آوازش گوش فلک را کر کرده است، پس لولیتا لباس‌هایش را کجا می‌شوید؟! نمی‌دانم، شاید این‌بار هم وظیفه شست و شو را به سرم‌های داروخانه سیار داده است تا در این بین صفایی هم به لوله‌های غذارسان یاخته‌ها بدهد... مستاجر قبلی بدجوری لوله‌ها را جرم‌دار کرده است...


نمانده هیچ قریبی به لطف و همت هجر!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید