زخمی از در درون درد می کند،
اژدهایی از تاریکی بیرون خواهد آمد،
و همچون عصای موسی
تمام قواعد این بازییِ شعبده
در یک حرکت بلعیده خواهد شد
ماهی قرمز یا بهترست بگویم، ماهیان
بیشتر از خوب،
برای دنیا خوب هستند
حال شعله ای درونی
به بیرون پرتاب می گردد
شعله ای عالم سوز
در اثر بارشی بر قلب کوچک اتم
در اثر یک تلاطم، در برکه
ماهی قرمز، اژدهای خفته در آب
نعر کشان جهان را زیر و زبر خواهد کرد
ماهی قرمز آیا تویی؟، نشناختم اگر تو،
پای قولهایت نیستی
آسمان ریسمان نبافید، برای اژدها
چون تک درختی که دوست داشت
از آتشِ نفسِ آتشینش، آتش گرفته است
ماهی قرمز هرگز دنیا دوست نبود
او متفاوت بود، از زندگی
فقط سادگی و شادی می خواست
پول، ظاهر، مدرک و تجربه در
درون ماهی قرمز به اژدها می رسد
و پدر ماهی واژه ندامت نمی شناسد،
و پسرش دروغ و ریایی،
در خود نداشته
پدر در اقتدار و قدرت زیسته
و پسرش در تنهایی و مشقت
اژدها می رود تا بخوابد،
تا شاید دوباره ماهی قرمزی شود
تا بیایی و صیدش کنی،
اگر قول بدهی بر قولهایت بمانی
ماهی قرمز، شاید اژدها هرگز نتواند
به تو برسد، دنیا فقط اژدها می خواهد