تسبیح کهربا، در دست، ریش و یقه ات و که تا آخرین دکمه بسته است،
هفت هشت انگشتر عقیق و فیروزه و... در دست.
.
.
.
.
استاد شعبده بازی هستی کسی کفشهای چرم ایتالیایی و کت مارکدار انگلیسی ات را نمی بیند!
تا تو را دیدم تو را شناختم.
کارت را خوب بلد شدی.
من خواستم خدمت کنم! ولی شاید شوق تو بیشتر بود؟!
که آن موقعیت را از همه ربودی!
شوق تو برای خدمت به خدا و مردم نبود؟! بله، شوق تو برای خدمت به خودت بود.
یادت هست اولین باری که همدیگر را در دبستان دیدیم با هم دوست شدیم!
تو به راحتی دروغ می گفتی و من به سختی هم قادر به دروغگویی نبودم!
تو بمن خندیدی و من به تو، نیمه ی ساندویچ گاز زده است را به من دادی و منم پاک کنم را به تو دادم.
من و تو با بقیه خیلی فرق داشتیم و در عین حال مثل شب و روز مکمل هم بودیم،
دنیا در مشتمان بود،
تو آتش بودی و من آب، من روان و کوشا و تو سوزان و مغرور،
اما باهم خوش بودیم، از تو شوخی کردن را آموختم و تو تاثیر گذاری و جاذبه را از من آموختی.
گویا هزاران سال تو را می شناختم و تو نیز مرا!
یادم هست که میگفتی اجدادت به سرداران قاجار می رسد و من گفتم اجدادم به اهل علم می رسند.
تو عاشق من بودی و من عاشق تو!
تو کپی کار خوبی بودی و من خلاقیت داشتم، من پیشرو بودم ولی انصافا تو پیروی خوبیتری!
تو بور بودی و سرخ و بلند استخوانی با چشمان سبز و من مانند بابلیان سفید چهار شانه و با چشمان میشی با موهای قهوه ای سوخته و کمی قابدار. تو شبیه رابرت دنیرو بودی و من آلپاچینو در فیلم مخمصه! چه ذاتا و چه ظاهراً :))
برای هم خیلی جالب بودیم درست است که متفاوت بودیم ولی هر دو پرشور و جنگنده.
ولی ناگهان دوستان جدیدی یافتی و بیشتر با آنها بودی، هرچند هنوز بمن احترام می گذاشتی...
تو خیلی خوب بلدی دعوا درست کنی -تفرقه انداز ماهری بودی احتمالاً شیطان شاگرد تو بوده-
تو مورچه ها را بارها به جان هم می انداختی و کلاغها و گربه ها را زخمی میکردی، گنجشکها را با تیرکمان می زد، بچه ها را کتک میزدی و آنها پناهشان به من بود، من بارها با تو درگیر شدم البته که زور من بیشتر بود، ولی نوچه های تو نگذاشتند ادب اَت کنم. از همان زمان روابطمان تیره و تار شد! و سپس جنگ سرد شروع شد.
دنیای ما به دو بخش باتو و بامن تقسیم شد.
گویا امپراتوری رم بودی و من امپراتوری پارس! دو سمت یک نمودار یکی در جهت راست و یکی در جهت چپ.
تو فرانسه ثروتمند بودی و من انگلستان اندکی ضعیف،
تو پولدارتر و من خلاقتر،
تو مغرورتر و من ماجراجوتر،
تو سرسخت بودی و من سرسخت تر بودم!
یادت هست رقیب -همان رفیق قدیم، دشمن جدید- تو فقط باتقلب برنده بودی، هر وقت کم می آوردی جلو ناظم مظلوم نمایی می کردی، من از تو مقابله با حیله گری را آموختم.
حالا تو معروفیت بیشتری داری ولی من محبوبیت بیشتری.
پارتی و سرمایه هنگفت پدرت در رشد قارچ گونه ات بی تاثیر نبود،
تو همه جا ملکی داری -که با نامردی صاحب شدی- و من همه جا دوستانی.
کارهایت را با رشوه به پیش می بری و من با کمک دوستانم.
تو در رسانه ها شعار رفع فقر می دهی ولی درد و فقر می سازی!
من و دوستانم درمان می کنیم.
یاد کارتون مگ مگ و دوستان افتادم که در بچگی می دیدیم:))