عکسها را ، در شعله های آتش درد می سوزاند،
آن پسرک ریشدار.
قامت شکسته ی شیشه،
در آینه ی رود می رود.
قاضی با رشوه، به قصاص شاکی رفته
به دلیل خوشبختی قلب سرخ او.
قاضی چرکین مخفی در زیر لایه های جهل،
استبداد شمال با جماعتِ جمهوری خوانده
در پرچم سربریده، با هزاران کلاهک هسته ای
گنجشک ها در چنگال کلاغ ها،
فصل مشترکی دارند از جنس گنجشکیان.
اما کلاغهایی که عزادارند،
در مقبره طلایی فرعون،
به جشن صد سالگی،
دیدن ملکه مرحوم می روند.
اکنون پوشیده اند،
پاهای برهنه سربازان.
خشونت برای کاپیتالاسیون،
خشونت برای اسرتِ آزادست.
خون در خون جامه می شورد، چون،
قاضی شما می شود، و شما قاضی!
قضاوت با شماست! مراقب باشید!
مراقب کاپیتالاسیون!