eli kamali
eli kamali
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

دنیای این روزای ما

در رابطه با زیبایی و مؤلفه های آن مباحث بسیاری ذکر شده اما به شخص ِِ با تمام عشق و تعلق خاطری که به اصل زندگی دارم

به ضرسِ قاطع میگم زندگی این روزهام به زیبایی گذشته نیست علیرغم مشکلات شخصی سعی ام همیشه براین بوده که شاد باشم و حال دلم خوب باشد اما حال دل من و احوال ِِ ناخوشایند عده زیادی از مردم رو کجای دلم بگذارم، چگونه میشود با قاطعیت اعلام کرد که من خوشبختم و زنده باد زندگی، من هروز در کوچه هایی که صدای پرندگانش مستم می کند، صورت مشوش و نگرانِ افرادی را می بینم که سالهاست زندگی را بدرود گفته اند... و نمیخواهم خدایی نکرده منفی گرایی بکنم نه اما باور کنید خوشی هم دستِ جمعیش می چسبد دلم برای بوق های ممتد ِِ ماشین عروس های مزاحمِ شبانه بسیار تنگ است، دلم می خواهد موقعی که در خواب شیرین هستم با قهقه ی خنده ی کلی آدم ِِ مردم آزار که زیر پنجره مان جمع شده اند، از خواب بپرم، دلم می خواهد کنار خیابان با دیدن لبخند رضایت تک تک آدم ها یک دل سیر جیگر کثیف بخورم بدون آنکه ذره ای نگران ِِ بیماری و تورم و خفقان سیاست های بیمار ِِجهان سومی باشم.

دلم برای شب عیدها و ذوق مرگی هایمان تنگ شده، ...

چقدر دلم می خواهد برای این همه آرزوی بردل مانده یک دل سیر گریه کنم که لااقل بغض سنگینم را یکجا بشورد و ببرد، کاش برای شادی ها زندگی به ما فرصت دیگری بدهد کاش طبیعت برایمان دعای خیر بکند. هنوز به دعای سحر و نجوای ِِ مرغان آمین گوی سحر امیدوارم... و زندگی کاش تا پایان شقایق باشد و هیچگاه از نفس نیفتد....

زندگیغم نوشتهحال ِِ خوشِ دسته جمعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید