تمام اندیشمندان فلاسفه و البته روانشناسان قرن بیست یکم بر این باورند که عشق مالیخولیایی بیش نیست یا انعکاس باور خودمان به دیگری است که در بازخورد آن ، توهم عشق یا عاشق شدن در ما متجلی میگردد به راستی این عشق چیست ؟ علاقه شدید قلبی از ریشه کلمه عَشقه که گیاهی است که ماهیتی پوشاننده دارد و مانند پیچک آنقدر به دور میچرخد تا آنجایی که آن درختی که به دور آن پیچیده شده کاملا با آن پوشیده میشود و ماهیت و اصالت آن گیاه یا درخت را میپوشاند اما چرا ریشه عشق از این گیاه وام گرفته شده زیرا عاشق باید از معشوق مملو شود آن سان که دیگر فقط درخود معشوق را ببیند و دیگر هیچ نماند از کنه و ذات او ،اقسام گوناگونی دارد،مهر مادر و فرزند، میهن پرستی ، هم نوع دوستی ، عشق دو انسان به یکدیگر و البته عشق یا ذات عشق که از عشقه هم قدیمتر است حب الله می باشد که معمولا این عشق در کسانی تجلی میکند که روح آزاده ای دارند و بی هیچ تعلقی زندگی میکنند حال با هر دین و آیین و مذهبی ، اما از نظر من عشقی که در ظرفیت ما میتواند قرار بگیرد عشق به انسانی دیگر است عشق زمینی بدین معنا که مقتضیات زمان سن و تیپ ظاهری سطح درآمد را در یک کفه ترازو بگذاریم و حال خوش و زنده دلی را دریک کفه دیگر ، خوب فکر کنیم کدام یک از این مولفه ها عرض زندگی مارا ارزشمند میکند حظ ما از زندگی در کدام یک از این بارقه ها قرار میگیرد شخصا با توجه به تمام شرایط عرض میکنم عشق همون عشقه یعنی حال خوبت با اون انسان یعنی نفس کشیدن و البته توقف زمان ،به قول اخوان هروز قرار روز آینده .... عشق یعنی حالت خوب باشه ☺ البته عشق مراتب بالایی داره و اظهار نظر در باره این مهم مستلزم مطالعه شبانه روزی و کسب دانش لازم و دلی به وسعت دریا است که نه من اهل مطالعه ام و نه ساحل وجود من به دریایی می رسد ❤