در پی پندار و نگاه جلب باشد گشاینده ای که دارا شود این نثارات به وقت قتال عین.کسب دیر به شرط پذیره باشد نه شهرت آشنا که نان ثان مکان ذوب خواهد به جزم این هزم تا مضموم آید در تکان دست. تن دیدگان از باب شور نوع کل به جنین آویزند تا خطاب گیرند به آیینه دل و نمایان گردانند عین نیاز را که ساز حل باشد تا دم گیرد این مدام و سهل شود در خلال زمان بر زمینه ای که شویش نور باشد. عادت به دستیابی تنوین از محال و مقید به آمدن چو دعوت صیاد و تور باشد.ز مرغ حق که دخل شود و آنی آراید و مزید گرداند به آتی تا بر پا نماید سفره ای به اکل اقل و یا بازار شود دستی بر خاموشی این آتش در دستی دگر.