آزا پسر شاه میتاتی
این رمان جدید من است که نشر موج منتشر کرده است..
داستانی تقریبا واقعی از تجربیات خودم.. همیشه عاشق سارگون پادشاه آشور بودم پادشاهی که واقعا یک رمان نویس بوده و در هزاران سنگ نبشته خاطرات خود را نوشته است دلمشغولیهایش و لاف و گزافه هایش را...
آزا یک حاکم محلی بوده که چهار بار با سارگون میجنگد و هر چهار بار شکست میخورد در آخرین نبرد به همراه کل قبیله اش ناپدید میشود. این واقعیت تاریخی است.. خودش واقعایک رمان است.. چه چیز انسان را جاودانه می کند؟ عشق یا نفرت؟ من با آزا همراه شدم در سفر ناپدید شدنش