Kambiz Shaikhi
Kambiz Shaikhi
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

شب تلخ

پاییز داره نزدیک میشه... هوا زودتر تاریک میشه.. سیطره تاریکی و غلبه اش بر روشنایی آشکار میشه.. نور تسلیم میشه..دلتنگی منم بیشتر..چه سالی گذشت بر من؟ از هزار بار مردن هم تلختر.. شکنجه بی پایانی بود..امیدی هم نیست.. نه پشت سر منظره خاطره انگیز نه روبرو منظره دل انگیز.. انگار آمده بودم تا این تلخی بی پایان را تجربه کنم... آیا واقعا شما خوشبخت بودید؟ آیا این زجر فقط مخصوص من بود؟ این عقوبت کدام گناه من بود؟ مجازاتی منصفانه نیست...من میز بازی را ترک میکنم... میهمانی زندگی مال خودتان

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید