
هر روز برای خرید روزنامەهای پدر (همشهری، جامجم، اطلاعات و کیهان) پیاده مسافتی طولانی را تا مرکز شهر میرفتم و با پول تو جیبی و عیدیهای پسانداز شده، برای خودم گلآقا، بچەها گلآقا، کیهان کاریکاتور، کیهان بچهها، دوچرخه، ویژهنامههایی همچون کلیک، چاردیواری، آفتابگردان، مجلهی دانشمند، سینما، جدول کنکاش، چهلچراغ، همشهری جوان و کلی نشریهی خوب و باکیفیت دیگر میگرفتم و با عشق و وسواسی بیمارگونه میخواندم و با کلی هیجان و ذوق ورق میزدم و با دقت به گرافیک، تصویرسازی و انتخاب تیتر و رنگبندی و محتوا مینگریستم.
و چه آرشیو درجهیک و ممتازی داشتم و همه را توی بستهها و جعبههای منظم و محافظتشده پاسداری میکردم.
همیشه با دلشورهای حاکی از دلتنگی به گنجینهام سر میزدم و زیر نور لامپ کمسو و نم و گردوخاکِ زیرزمینی به دیدارشان شاد میشدم و حتی بو و لمس کاغذ، یک تجربهی زیستی متفاوت و زیبا بود.
جهانی که داریم، مدیون و بدهکار گذشتهاست و نقشی که افراد گوناگون با خلاقیت و محصول اندیشهشان برای ما به ارمغان گذاشتند.
یاد دوران طلایی مطبوعات ایران گرامی باد.
در این برهوت محتوا و عشق غریبانه، دلتنگ و آوارهام.
البته هنوز هم ناشران، نویسندگان، مترجمان و مدیران فرهنگی اصیل و وفاداری نفس میکشند و من از حضورشان لذت میبرم و آنها را غنیمت میپندارم.
امید دارم روزی من نیز بخش کوچکی از این چرخهی خلق گنجینه برای نسلی منتظر و شیفتهی دانایی و اکتشافات بیحد و حصر شوم.
یاد تک تک بزرگان، روزگار زیبای دستنیافتنی و حس و حال نایاب ما گرامی.