فتانه کامکار
فتانه کامکار
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

رویاهای کودکی

بچه که بودم

همیشه جلوی آینه می ایستادم و برای خودم نقش یک مجری تلویزیون را اجرا میکردم

با شوق با ذوق با کلی حس ناب...

فکر میکردم برای یک مجری خوب، متن خوب نیاز دارم، شروع کردم به نوشتن خاطرات روزانه ام، می نوشتم از دعواهای کودکانه و رقابت ها و دوستی های مدرسه، تا سختی ایستادن در صف های شلوغ نانوایی...

متن هایم را که می‌خواندم جای آهنگ و احساس در آن خالی بود...

شروع کردم به سرودن شعر

بیت های خنده داری که فقط بخاطر قافیه کلماتش پشت سر هم ردیف میشد، دقیق معلوم بود به واژه ها چنگ زده ام تا قافیه ها را جور کنم

کنار بیت های تکه پاره ی شعر هایم نقاشی میکشیدم

بعد با خودم میگفتم برای دلم می‌نويسم می سرایم و میکشم


دبیرستان که رفتم دفترم را با خودم میبردم نمی‌دانم چندمین دفترم بود

ولی زنگ های آخر وقتی درس تمام میشد و منتظر صدای زنگ بودیم مینوشتم

همکلاسی هایم دورم حلقه می زدند و من خاطرات روزهای قبل را میخواندم و آنها مشتاق می‌شنیدند.

خواندن من و شنیدن آنها کار جذاب دقایق پایانی روزهای مدرسه مان بود

کمی بعد یادم نمی آید چطور شد، دلم خواست پلیس شوم

در ذهنم مدام نقش یک پلیس چادری را بازی می‌کردم

که می‌خواست بچه های خیابانی را نجات دهد

برای امنیت کشورش محافظ زنان و دختران سرزمینش باشد

یادش بخیر آنقدر در ذهنم خوب نقش بازی می‌کردم که تمام سختی های پلیس بودن را حس کردم و فهمیدم کار آسانی نیست

و رویایم را کنار گذاشتم

این بار عاشق پزشکی شدم شروع کردم به تلاش برای رسیدن به هدف بزرگم، انقدر غرق در عشق پزشکی شدم که وقتی به رویاهایم در لباس سفید پزشکی فکر میکردم، اشک در چشمانم حلقه میزد

روزها گذشتند، کنکور، دانشگاه، امتحان ها، روز دفاع از پایان نامه، خنده ها، گریه ها، خستگی ها، شکست ها و موفقیت ها همه گذشتند...

حالا من یک معلمم، فارغ از رویاهای گذشته ام دلبسته ام به واقعیت های پیش رو....

به موفقیت های دانش آموزانی که عاشقانه دوستشان دارم

که هر کدامشان در آینده میتواند قهرمانی باشد برای کشورم، برای مردمان سرزمینم

یک پزشک، یک مجری، یک شاعر توانمند یا یک پلیس زن شجاع

یا یک معلم نمونه...

شاید هم یک معمار، یا یک طراح لباس و یا یک مهندس....

آدمی به عشق زنده است و با امید زندگی میکند و با رویا هایش آینده را رنگین می سازد

تا تلاش کند صبر کند زنده باشد و زندگی کند.

آدمی حتی در مردنش هم باید زندگی را متحول کند

و چقدر زیبا گفته اند که زندگی را باید زندگی کرد

حتی اگر به رویاهایتان نرسیدید باز رویایی جدید بسازید با شوق زندگی کنید

رویاهایتان را با رویاهای دیگران پیوند دهید


یادت بخیر کودکی هایم

رویاهای قشنگم

و تمام شعرهای تکه پاره ام....


دوستتان دارم دانش آموزانم، شما ها رویاهای زنده منید....

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید