بنده در ماه مهر چند بار از طرف دوستان به مهمانی دعوت شدم ، غافل از این که من را برای پرزنت شرکتهای هرمی دعوت کرده بودند و چه تاثیر بدی در ذهن من از انها باقی ماند.
یکی مواد سلولوزی و بهداشتی ، دیگری صنایع دستی و آن دیگری برای مواد غذایی و هر کدام از لیدرها حرفهای تکراری «ما فرق داریم» و «نه! ما یک جور دیگر هستیم» و «حالا بیا یه بار به حرفهای ما گوش بده» و «اصلاً فرق شبکه هرمی با بازاریابی شبکهای این است که…» و «ما نتوورک هستیم و هرم نیستیم» و «سال دیگر که بنز سوار شدم میآیم و حال تو را میگیرم» و «فلانی الان یک خانه در زعفرانیه دارد و دو سال است کار میکند» را هم خوب یاد گرفتم.
محمد رضا شعبانعلی در سایت خود مفصلا به عنوان فردی که استراتژی را میداند، کسب و کار را میفهمد، دینامیک سیستمها را هم میداند و طرف مشورت بزرگترین فعالان اقتصادی هم قرار گرفته در 4 مقاله دلایل محکمی را در رد شرکتهای هرمی بیان نموده و چنان در موضع خود استوار است که میگوید :
شبکه های هرمی کاری غیراخلاقی و غیراستراتژیک و نادرست و برپایهی حرص و طمع انسانها هستند، آنقدر واضح و بدیهی است که شاید در مورد اینکه نام خودم «محمدرضا» است، تردید کنم، اما در مورد آنچه گفتم تردید نخواهم کرد.
چکیده این مقالات توسط اینجانب به صورت زیر خلاصه شده است : (یرای مطالعه جزییات بیشتر و دسترسی به اصل مقالات به این لینک مراجعه کنید)
هر کسب و کاری را میتوان (و باید) با چهار معیار سنجید:
- شرع
- قانون
- منطق کسب و کار
- اخلاق
هیچ یک از اینها به تنهایی نمیتوانند توجیه کنندهی یک فعالیت باشند.
در واقع، هر یک از اینها شرط لازم هستند و نه شرط کافی.
اجازه بدهید با شرع شروع کنیم:
کار علما، مانند شورای نگهبان است. شورای نگهبان میگوید: ما این مصوبه را مخالف شرع یا قانون تشخیص ندادیم.
معنایش این نیست که این کار هیچ مشکلی ندارد، فقط معنایش این است که لااقل در مبانی اولیه مشکل مشهود ندارد.
بسیاری از علما در مورد مصرف سیگار حکم به تحریم ندادهاند. آیا به این معناست که سیگار کشیدن یا مصرف دخانیات کار درستی است؟
اگر من استفتاء کنم که: آیا اخذ نمایندگی و انعقاد قرارداد نمایندگی با شرکت خارجی مشروع است؟ بگویند نامشروع نیست. اما من که میدانم با وارد کردن یک محصول با کیفیت بسیار پایین از یک شرکت چینی که تولید آن در کشور با قیمت مشابه و کیفیت مشابه یا بهتر امکان پذیر است، کار نامشروعی انجام دادهام و به اقتصاد کشور و ایجاد اشتغال لطمه زدهام.
باز هم فراموش نکنیم که اگر کاری قانونی هم باشد، به معنای درست بودن آن نیست، قانون هم حداقلها را تعیین میکند.
باید بدانید که قانون طلایی در کسب و کار این است که قانون را با طلا مینویسند.
هر جا پول و طلا باشد، میتواند با فشار و لابی و بحث و توجیه، قانون را هم به نفع خودش اصلاح کند. این را در مرور پروندههای فساد مالی که هر روزه افشا میشود میتوان فهمید.
واردات پوشاک با کیفیت پایین از خارج از کشور و فروش آن در کشور با قیمت بالا به قیمت نابود شدن صنعت نساجیمان، هر چند دور زدن قانون و ثروت آفرین است اما اخلاقی نیست.
اینکه امروز کسی را که شغلی ندارد و باید سالهای اول را با حقوق متعارف (یا کم) در یادگیری و کارآموزی بگذارند پیدا کنیم و بگوییم بیا از راه کوتاهتری ثروتمند شو و ما مجوز داریم و شرکت ما از بیت علما دست و خط دارد دلیل بر درستی و منطقی بودن آن کار نیست.
کمی سرچ کنید و ببینید که برندههای لاتری های میلیون دلاری آمریکا چند سال پس از برنده شدن در چه وضعیتی هستند. عموماً وضعیت چندان بهتری نسبت به قبل از برنده شدن در بخت آزمایی ندارند. این پولهای سریع، مانند ارثی است که از پدر پولدار به فرزند میرسد.
نفت برای کشور ما چنین میراثی است.
اگر مروری به توزیع جغرافیایی شبکه های هرمی و نتورک و این ساختارهای کسب درآمد داشته باشید، میبینید که در آمریکای جنوبی ، شرق اروپا و در خاورمیانه این نوع شرکتها گسترش داشته و طرفدار پیدا کرده اند.
پس چه باید کرد؟
هر کس، باید خودش به داد خودش برسد و به جای تاییدهای بیرونی، به درون خودش مراجعه کند و تصمیم بگیرد.
این شبکه ها، اگر هم پول بیاورند (که برای معدودی میآورند) رشد نمیآورند و فعالیت در آنها، بیش از آنکه فروشندگی و کسب و کار باشد، نوعی فریبکاری سازمان یافته است و بعد از چند ماه یا چند سال، هزینههای سنگینی به خود آنها تحمیل میکند.
هنوز خیلیها فکر میکنند مشکل گلدکوئست، این بود که کالا نداشت یا کالای واقعی نداشت. در حالی که این اصلاً ایراد نیست،
بیت کوین، الان وجود دارد، معامله میشود، ارزش آن در بازار نسبت به پولهای مختلف کم و زیاد میشود بانکی هم پشتوانهاش نیست.
در واقع شما بر روی چیزی که نیست، و مقدار آن هم شناور است و ارزش آن هم شناور است و پشتوانه هم ندارد و بانکی هم حمایتش نمیکند معامله میکنید و منعی ندارد پس مشکل وجود یا عدم وجود کالا نیست.
ایراد گلدکوئست، هرمی بودن آن بود.
ما با حملهی غلط به گلدکوئست آن را حذف کردیم، اما شبکه های پیچیدهتری ایجاد کردیم که کالا هم دارند و حالا با غرور و افتخار توضیح میدهند که: ما با آنها فرق داریم. در حالی که مدل کسب و کار آنها کاملاً مشابه است.
به تعریف شرکت هرمی طبق استاندارد پلیس فدرال آمریکا (FBI) توجه کنید:
اگر به شما توزیع یک محصول یا اجرای یک کسب و کار واگذار شد که سود اصلی شما، در گرو فروش خود محصول نبود، بلکه بیشتر به نفعتان بود که فروشندگان جدید جذب کنید، شما گرفتار دام شبکه های هرمی شدهاید.
شرکتهای هرمی وعده سودهای میلیونی در هفته و ماه را میدهند و همهی ما میدانیم که در عمل چنین اتفاقی نمیافتد و مدل دنیای واقعی پیچیدهتر از این حرفهاست. از جمله اینکه:
1-عمر شبکه محدود است.
2-اعضای شبکه ترجیح میدهند نزدیکان و خویشاوندان را درگیر کنند تا جریان سود جاری در شبکه را از چند نقطه جذب کنند.
3-شبکه به علتهای مختلف دچار رکود میشود.
4-میزان عرضهی محصول در سطح صفر، جوابگوی کل شبکه نخواهد بود.
5- حاشیه سود فروش محصول، توانایی تامین اعضای شبکه را نداشته باشد.
روابط در شرکتها چگونه است:
در شرکتهای واقعی روابط کاری به صورتهای مختلف تعریف میشود البته این رابطهها میتوانند با هم همپوشانی هم داشته باشند.
به عنوان مثال، کسی که نمایندهی فروش محصولات سایپا هست و خودروی سایپا را هم خریده، به عنوان عضو شبکه، هم فروشندهی شبکه است و هم مشتری شبکه.
البته طبیعتاً وزن این نقشها یکسان نیست. مثلاً این حالت را در نظر بگیرید:
یک شرکت ۱۰۰ فروشنده دارد و شما یکی از ۱۰۰ فروشنده هستید.
همان شرکت یک میلیون مشتری دارد و شما هم یکی از آنها هستید.
حتی اگر همزمان فروشنده و مشتری باشید، نقش فروشندگی در شما بسیار پررنگتر است.
پس به نظر میرسد وقتی به عضویت یک شبکه در میآییم منطقی و عقلانی و استراتژیک است که نقشهای متعدد خود را در آن شبکه فهرست کنیم و وزن آنها را بسنجیم.
اما در شرکتهای هرمی
مدیر و رهبر شبکه: در بین نتورکرها رایج است که از اصطلاح Leader و رهبری مثل نقل و نبات استفاده میکنند.
اعضای شبکه های هرمی را میتوان (و باید) سرمایه گذار شبکه (و حتی سرمایه گذار شرکت) دانست.
مهمترین ویژگی سرمایه گذار این است که آوردهای را وارد بازی کسب و کار میکند و کسب و کار با آوردهی او رونق میگیرد و همیشه در بخشی از دستاوردهای کسب و کار که به واسطهی آوردهی او ایجاد شده شریک است.
کسانی که وارد شبکه های هرمی میشود سرمایه گذار هستند. چون اولاً وقت و انرژی و توان و ارتباطات خود را به داخل شبکه میآورند.
ثانیاً حتی اگر فعالیت خود را کم کنند، «نان سرمایهی خود را میخورند» و به عبارتی، تا زیرشاخه های آنها فعال هستند آنها هم سود کسب میکنند.
به عبارتی، فرایند حاکم بر شبکه های هرمی به شکلی است که کاملاً آوردهی افراد را به عنوان یک سرمایه جدید میگیرد و وارد بازی میکند و حتی با کم شدن یا متوقف شدن فعالیت آنها، چون «آوردهی آنها هنوز در شبکه هست و به واسطهی آن درآمد کسب میشود» آنها را شریک در درآمد میداند.
اتفاقاً اگر با نتورکرها صحبت کنید، میبینید که – بدون اینکه ادبیات و دینامیک بازی را بفهمند – خودشان هم تصویری شبیه یک سرمایه گذار از خود دارند و نه یک فروشنده.
زیاد میشنوید که میگویند: خوبی کار ما این است که تا یک مدت کار میکنیم، بعد حتی وقتی خواب هم هستیم سود و درآمد برایمان تولید میشود (این ادبیات یک سهامدار است. آن هم در شرکتی که ظاهراً قرار است رشد پایدار و ابدی داشته باشد)
از اینجا به بعد را هر کسی که اندکی سواد مالی داشته باشد به سادگی میتواند حدس بزند:
شرکتی را در نظر بگیرید که محصولات خود را از طریق شبکه های هرمی میفروشد.
حجم تولید سالیانهی شرکت و حجم رشد آن مشخص است. حجم افزایش سود هم مشخص است.
تولید و سود با نرخ مشخصی رشد میکنند اما سهامداران شرکت به شکل تصاعدی در حال رشد هستند.
هیچ فردی که عقل سالم در بدن دارد، حاضر نیست درهای شرکت خود را بیعلت به روی سهامداران جدید باز کند.
ایراد ماجرا در کجاست؟
اینجا بستگی دارد سوال را از نتورکر نگون بخت بپرسی یا مدیریت خوشبخت.
نتورکر میگوید که درست است سهامدار زیاد میشود. اما همه که قرار نیست مقادیر زیادی سهم داشته باشند. هر کس به اندازهی تلاشش سهم دارد (در حالی که اینطور نیست. هر کس به اندازهی تلاشش و تلاش کسانی که با تلاش خود آورده است و تلاش تلاشگرانی که با تلاش تلاشگرانی که او آورده است آمدهاند و تلاش عدهای که با تلاش عدهای دیگر که خود با تلاش عدهای دیگر که او آنها را جذب کرده است سود میخواهد)
با افزایش عمق شبکه بدون اینکه هر سرمایه گذار (بخوانید: نتورکر) سرمایهی جدیدی آورده باشد سود بیشتری بر روی سرمایهی قبلیاش میخواهد (و البته کسب و کار هم او را برای این سود محق میداند).
وسعت شبکه در هر لحظه (دقیقاً در هر لحظه) در حال افزایش است. در حالی که متوسط تولید کارخانه اگر هم افزایش پیدا کند در حد خیلی معقول و معمولی است. فراموش نکنید به فرض که تولیدکننده ادعا کند در یک سال ۱۰۰ درصد یا حتی ۱۰۰۰ درصد هم رشد تولید داشته باز هم نمیتواند با رشد تصاعدی شبکهی توزیعی که ساخته همگام و همآهنگ شود و عقب میماند. البته میدانیم که چنین رشدی در صنعت کشور ما رایج نیست. ضمن اینکه اگر هم به فرض، امکان پذیر باشد، نمیتوان هر سال آن را با همین نرخ افزایش داد.
مثالی ساده و البته کمی غیر دقیق است: اگر افراد فعال در یک شبکه هرمی قرار است هر ماه دو برابر شوند، منابع تولید هم باید هر ماه به نسبتی افزایش پیدا کنند.
کجای ایران کارخانهای را میشناسید که هر ماه بتواند بدون محدودیت و مشکل، فضا و مساحت خود را دو برابر کند و به فعالیت ادامه دهد؟ (حتی به فرض که پول هم داشته باشد. گلوگاههای تولید جدیتر از این حرفهاست).
افراد خودشان را فروشنده و لیدر و نتورکر میدانند. کسی که کار میکند و سود فروشش را دریافت میکند.
در حالی که آنچه دریافت میکند، الزاماً سود حاصل از فروش نیست. بلکه بخشی از آن، نقدینگی لایههای پایینتر شبکه است.
اعضای شبکه دائماً از یکدیگر قرض میگیرند و احساس ثروتمند شدن میکنند و چون هر روز و هر لحظه هم اعضای جدیدی به شبکه اضافه میشوند سهامدار جدید و نقدینگی جدید وارد بازی میشود.
به همین علت است که شبکههای هرمی میتوانند برای اعضایشان (خصوصاً اعضای قدیمیتر) ثروت آفرین باشند.
اما نباید فراموش کنند که اگر یک عضو شبکهی هرمی بنز خرید، یعنی مدیر اصلی شبکه پنج یا ده عدد مازراتی خریده و در این میان این پول از طریق ۳۰۰ نفر دیگر تامین شده که پراید و پژوهای خود را فروختهاند و در این بازی جدید سرمایه گذاری کردهاند (یا وقت خود را معادل همین داراییها در اختیار شبکه قرار دادهاند)
آیا لایههای پایینتر خواهند باخت؟
معلوم نیست. شاید واقعاً آنها هم پراید خود را به تویوتا و مزدا و بنز تبدیل کنند و عکسهای اینستاگرام خودشان را منتشر کنند.
منحنی رشد شبکه هرمی تصاعدی است و هر روز باید افراد بیشتری را بخورد و هضم و جذب کند تا بتواند خونی در رگهای خود تزریق کند.
در اینجا مدیران شبکه دو راه دارند: یا باید فرار کنند. یا خود به هزار فریب و ترفند، کاری کنند که غیرقانونی اعلام شوند.
در این حالت، چند نفر در صدر شبکه هرمی قربانی (یا محدود یا متواری) میشوند و بقیه به زندگی خوب خود ادامه میدهند و البته نام خوب هم برایشان باقی میماند. چون: فعالیت آنها را غیرقانونی اعلام کردند (در واقع ادعا میکنند که دولت و حکومت آنها را نفهمیده و قدرشان را ندانسته است). وگرنه چهها که نمیشد و چه رونقها که برای کشور نمیآفریدند و اقتصاد ما را – با انبوهی فرصتطلب خوداندیش خوشاندیش – به سرمنزل مقصود رسانده بودند.
یکی از لیدرها بعد از مدتی فعالیت اذعان کرد: نمیدونم اگه کار نتورک رو رها کنم جواب اینهمه بالا تا پایین شبکه رو چی بدم و تعهدی که نسبت بهشون دارم رو چطور نادیده بگیرم. و برای منی که انقدر فعال و الگوی سایرین هستم بشدت دشواره که نا امیدشون کنم و زحماتشون رو نادیده بگیرم.