کامیار اولادی
کامیار اولادی
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

شعر عقاب پرویز خانلری؛ دو سبک زندگی


خیلی دلم میخواست بگویم که در فلان شب، شعر عقاب را شنیدم و زندگی‌ام متحول شد! به نظرم هم خیلی کلیشه‌ای است هم یادم نمیاید تاریخش را. عیبی هم ندارد. چون خیلی وقت است، دارم عادت می‌کنم هیچ چیز را در دوران بین صفر و صد، سفید و سیاه، خوب و بد، قبل و بعد نبینم. راستش مهم هم نیست کی بود که این شعر را شنیدم. چون تاثیر این شعر بر من، صفر و صدی نبود که بگویم آن شب سبک زندگی‌ام عوض شد. همینقدر یادم می‌آید که از محل کار دوستی که واقعا چیز‌های زیادی ازش یاد گرفتم، بر‌می‌گشتیم. شامی خوردیم و در ماشین نشستیم. نمی‌دانم موضوع صحبت چه بود که اویس، دوستم را می‌گویم، شروع کرد به خواندن شعر عقاب از پرویز خانلری. دمش گرم، کل شعر از حفظ خواند. از میدان نیاوران شروع کرد انگار. در چمران تمام شد. اما اثرش تا امروز بر من هست...

اگر شعر عقاب را نخوانده‌اید، پیشنهاد می‌کنم حتما بخوانید. داستان از این قرار است که یک عقاب، در ایام پیری، از بالا نشینی‌ها خسته بود و به نزدیکی مرگ می‌اندیشید. سرتان را درد نیاورم. از بالا، کلاغی را دید و رفت و از او درمورد طولانی بودن عمرش پرسید و گفت: «به چه فن یافته‌ای عمر دراز؟». دورویی کلاغ را خودتان خواهید دید و حتما مابه ازایش را در زندگیتان دیده اید. این جواب کلاغ اما، نشان دهنده طرز فکر و سبک زندگی اوست؛ او و انسان‌هایی که در اطراف ما فراوانند. کلاغ دو علت را برای عمر دراز خود بر‌می‌شمر: اول اوج نگرفتن و نزدیک زمین بودن و دوم، تغذیه از مردار و گندزار! بخشی از جواب کلاغ این‌طور بود:

پدر من که پس از سیصد و اند / کان اندرز بد و دانش و پند

بارها گفت که بر چرخ اثیر / بادها راست فراوان تاثیر

بادها کز زبر خاک وزند / تن و جان را نرسانند گزند

هر چه ا ز خاک، شوی بالاتر / باد را بیش گزندست و ضرر

تا بدانجا که بر اوج افلاک / آیت مرگ بود، پیک هلاک

ما از آن، سال بسی یافته‌ایم / کز بلندی، ‌رخ برتافته‌ایم

زاغ را میل کند دل به نشیب / عمر بسیارش ار گشته نصیب

دیگر این خاصیت مردار است / عمر مردار خوران بسیار است

گند و مردار بهین درمان ست / چاره‌ی رنج تو زان آسان ست

خیز و زین بیش، ‌ره چرخ مپوی / طعمه‌ی خویش بر افلاک مجوی

ناودان، جایگهی سخت نکوست / به از آن کنج حیاط و لب جوست

من که صد نکته‌ی نیکو دانم / راه هر برزن و هر کو دانم

خانه، اندر پس باغی دارم / وندر آن گوشه سراغی دارم

خوان گسترده الوانی هست / خوردنی‌های فراوانی هست.

القصه، کلاغ، عقاب را بر سر سفری‌ای رنگین (!) می‌نشاند. عقاب لحظه‌ای فکر می‌کند و یاد گذشته و جلالش می‌افتد. اما وقتی چشم باز کرد و دید:

آن چه بود از همه سو خواری بود / وحشت و نفرت و بیزاری بود

به محض این‌که با این واقعیت روبرو شد، از کلاغ عذر‌خواست و گفت:

سال‌ها باش و بدین عیش بناز / تو و مردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی / گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد / عمر در گند به سر نتوان برد

غرضم از این نقل، نشان دادن همین دو طرز فکر، دو سبک زندگی بود. این را هم بگویم، که باید این دو طرز فکر را در لوای سبک ادبیات نمادین تحلیل کنیم. بنابر این نباید پنداشت که سبک زندگی نوع اول که یک زندگی معمولی، بدون بالا نشینی‌ها، کم استرس، قابل پیش‌بینی است، سبک نکوهیده‌ای است و در مقابل، زندگی عقاب، زندگی بهتری است. هر دو نوع زندگی، طرفداران خودشان را دارد. چه بسا، معمولی بودن و معمولی زندگی کردن به مراتب سخت‌تر باشد!

این‌که آیا ما مختاریم که سبک زندگی خود را انتخاب کنیم یا نه، پاسخی طولانی دارد که ترکیبی است از جواب‌های فلسفی، اجتماعی و روانی. برخی می‌گویند، ما اساسا آنقدر آزاد نیستیم که دست به انتخاب بزنیم. برخی هم معتقدند، امکان یا عدم امکان انتخاب، باید در بستر شرایط اجتماعی و روانی بررسی شود. من اما، فارغ از این نظریه‌ها، در مورد خودم می‌توانم بگویم، زندگی معمولی، سبک من نیست. چون سبکم نیست، تلاش می‌کنم برای رفتن به سمت سبک زندگی غیر قابل پیش‌بینی، سیال‌تر و بلند پروازانه‌تر! حتی اگر آسیب ببینم.

نه این‌که فرق صفر و صدی بین این دو زندگی باشد، نه. گاهی به این سویم، گاه به آن سو. گاهی در یک زمان و مکان، هر دو سبک است. راستش خیلی وقت است که زندگی را به شکل دیگر می‌بینم! هیچ چیز برایم سفید و سیاه نیست. نمی‌توانم بگویم بعد از آن شب که اویس این شعر را خواند، سبک زندگی‌ام تغییر کرد، ولی می‌توانم بگویم که از آن شب، به سبک زندگی‌ام، به شکل نظام‌مند‌تر فکر کردم و تمام تصمیماتم را زیر این ذره‌بین بردم که آیا این تصمیم، در جهت سبک من است؟ بله، فکر کردن نظام‌مند به تصمیماتم را همان شب، همان‌جا شروع کردم.

سبک زندگی
تراوشات ذهنی که دوست دارد بنویسد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید